کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرفهای متخاصم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آثم
فرهنگ فارسی عمید
گناهکار.
-
آستیگماتیسم
فرهنگ فارسی عمید
نقصی ناشی از متمرکز شدن پرتوهای نوردر نقطۀ شبکیه و پراکنده شدن آنها که باعث اختلال در بینایی میشود و بهوسیلۀ عینک مخصوص برطرف میشود.
-
آسم
فرهنگ فارسی عمید
بیماری مزمن تنفسی ناشی از آلرژی که باعث تنگی نفس و سرفههای شدید میشود.
-
آلبینیسم
فرهنگ فارسی عمید
= زالتنی
-
آنابولیسم
فرهنگ فارسی عمید
فرایندی که طی آن، مواد ساده به ترکیبات پیچیدۀ آلی تبدیل میشوند.
-
آنارشیسم
فرهنگ فارسی عمید
اندیشهای که سعادت نوع بشر را در معدوم شدن حکومتها و قوانین آنها میداند و از ادارۀ کشور بهوسیلۀ گروههای داوطلب خودگردان جانبداری میکند؛ اقتدارگریزی.
-
آنوریسم
فرهنگ فارسی عمید
حفرۀ کوچکی که از گشاد شدن موضعی در یکی از شریانهای بدن، به دلیل ضعف یا نقص جدار آن حاصل میشود.
-
آنیمیسم
فرهنگ فارسی عمید
عقیدهای که همۀ اجزای عالم را دارای روح میداند.
-
اپیکوریسم
فرهنگ فارسی عمید
۱. اصول حکمت اخلاقی اپیکور که خیر را منحصر به درک لذت درونی و آرامش میدانست.۲. مکتبی که غایت مطلوب زندگی بشر را لذت جسمانی و خوشی میداند. Δ برگرفته از نام اپیکور، فیلسوف یونانی (۳۴۱ ـ ۲۷۰ قبل از میلاد).
-
اثم
فرهنگ فارسی عمید
گناه؛ بزه.
-
ارگانیسم
فرهنگ فارسی عمید
مجموع اجزا یا اعضایی که جسم یک موجود زنده را تشکیل میدهد.
-
اسپاسم
فرهنگ فارسی عمید
انقباض ناگهانی یک یا چند عضله توٲم با درد و اختلال کار آنها.
-
اسم
فرهنگ فارسی عمید
کلمهای که برای نامیدن انسان، حیوان، یا چیزی به کار میرود، مانندِ پدر، اسب، و شمشیر؛ نام.〈 اسم اشاره: (ادبی) در دستور زبان، اسمی که برای اشاره به شخصی یا چیزی به کار برود، مانندِ این و آن؛ صفت اشاره.〈 اسم اعظم: برترین نام خداوند که تنها ب...
-
اصم
فرهنگ فارسی عمید
۱. (ریاضی) = جذر 〈 جذر اصم۲. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن فاعلاتن مفاعیلن فاعلاتن.۳. [جمع: صُمّ] [قدیمی] ویژگی کسی که گوشش نمیشنود؛ کر؛ ناشنوا.۴. [قدیمی] سخت؛ محکم.
-
اکسپرسیونیسم
فرهنگ فارسی عمید
طریقهای در هنر که گویای حالات ذهنی هنرمند است و عواطف و احساسات درونی او را مینمایاند.