کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صیرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آدرم
فرهنگ فارسی عمید
= تکلتو: ◻︎ مرد را آ کنده از گرد ستوران چشم و گوش / اسب را آغشته اندر خون مردان آدرم (عثمان مختاری: ۳۱۹).
-
آرم
فرهنگ فارسی عمید
علامت مخصوص یک کشور، حزب، مؤسسه، سازمان، اداره، و مانند اینها که بر هرچیز وابسته به آن نقش میبندد.
-
آزرم
فرهنگ فارسی عمید
۱. شرم؛ حیا.۲. نرمی؛ رفق: ◻︎ درشتی ز کس نشنود نرمگوی / سخن تا توانی به آزرم گوی (فردوسی: ۲/۲۰۲ حاشیه).۳. [قدیمی] شفقت.۴. بزرگی و شرف و عزت و حرمت: ◻︎ دروغ آب و آزرم کمتر کند / وگر راست گویی که باور کند (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۵)، ◻︎ ز کردار بد ب...
-
اپیدرم
فرهنگ فارسی عمید
قشر خارجی پوست جانوران یا اندام گیاهان؛ روپوست.
-
اثرم
فرهنگ فارسی عمید
۱. ویژگی کسی که دندان جلو دهن او افتاده یا شکسته باشد.۲. (ادبی) = ثرم
-
اخرم
فرهنگ فارسی عمید
۱. (ادبی) در عروض، ویژگی پایهای که در آن مفاعیلن به مفعولن تغییر یافته است.۲. [قدیمی] کسی که بینیاش را سوراخ کرده یا شکافته باشند؛ بریدهبینی.
-
ارم
فرهنگ فارسی عمید
در روایات، شهر یا باغی که شدّاد بنا کرد و بهمنزلۀ بهشت زمینی بوده است: ◻︎ زمین گشت پُرسبزه و آب و نم / بیاراست گیتی چو باغ ارم (فردوسی: ۲/۶۴)، ◻︎ تا بوستان بهسان بهشت ارم شود / صحرا ز عکس لاله چو بیتالحرم شود (منوچهری: ۱۸۴). Δ اشاره به آیۀ إ...
-
ازبرم
فرهنگ فارسی عمید
= ازبر: ◻︎ از مصحف تندی و درشتی نه همانا / یک سوره برآید که تو ازبرم نداری (فتوحی: لغتنامه: ازبرم).
-
اسپرم
فرهنگ فارسی عمید
= اسپرغم
-
اسپرم
فرهنگ فارسی عمید
سلول جنسی نر که در بیضهها ساخته میشود و میتواند تخمک را بارور کند؛ اسپرم؛ منیدانه؛ زامه.
-
اسفرم
فرهنگ فارسی عمید
= اسپرغم
-
اکارم
فرهنگ فارسی عمید
= اکرم
-
اکرم
فرهنگ فارسی عمید
۱. گرامیتر.۲. بزرگتر.۳. جوانمردتر.
-
اونیفرم
فرهنگ فارسی عمید
لباس رسمی و متحدالشکل، اعضای یک سازمان یا گروه و امثال آنها.
-
اهرم
فرهنگ فارسی عمید
میلهای با مقطع معمولاً تخت که محور آن خمیدگی دارد و از آن برای بارهای سنگین در فواصل کوتاه استفاده میشود.