کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صد هزار بیذق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بازغ
فرهنگ فارسی عمید
روشن؛ تابان؛ درخشان.
-
بزغ
فرهنگ فارسی عمید
وزغ.
-
تحذق
فرهنگ فارسی عمید
۱. حاذق شدن.۲. خود را حاذق وانمود کردن.
-
تمزق
فرهنگ فارسی عمید
۱. پارهپاره شدن.۲. پراکنده شدن قوم.
-
جل وزغ
فرهنگ فارسی عمید
=جلبک
-
جوزق
فرهنگ فارسی عمید
غوزه و غلاف پنبه که هنوز پنبۀ آن را درنیاورده باشند؛ کتو.
-
چزغ
فرهنگ فارسی عمید
=چزک
-
حاذق
فرهنگ فارسی عمید
زیرک و دانا در کاری؛ ماهر؛ استاد.
-
حذق
فرهنگ فارسی عمید
= حذاقت
-
رازق
فرهنگ فارسی عمید
۱. رزقدهنده؛ روزیدهنده؛ روزیرسان.۲. (اسم، صفت) از نامها و صفات خدایتعالی.
-
رزق
فرهنگ فارسی عمید
هرچه که از آن بهره و سود بردارند؛ روزی؛ خواربار.
-
روذق
فرهنگ فارسی عمید
= روده۲
-
ضظغ
فرهنگ فارسی عمید
هشتمین کلمۀ مصنوعی حروف ابجد. = ابجد
-
متمزق
فرهنگ فارسی عمید
پراکنده؛ پارهپاره.
-
مضغ
فرهنگ فارسی عمید
جویدن و نرم کردن غذا در دهان؛ خاییدن.