کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدای بلند یا محکم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابکم
فرهنگ فارسی عمید
زبانبسته؛ لال؛ گنگ.
-
احکم
فرهنگ فارسی عمید
۱. عادلتر.۲. محکمتر؛ استوارتر.
-
اشکم
فرهنگ فارسی عمید
= شکم
-
بجکم
فرهنگ فارسی عمید
۱. ایوان؛ صفه.۲. بارگاه.۳. خانۀ تابستانی که از همهطرف دروپنجره داشته باشد: ◻︎ از تو خالی نگارخانهٴ جم / فرش دیبا فگنده بر بجکم (رودکی: ۵۴۶).
-
بشکم
فرهنگ فارسی عمید
۱. ایوان؛ صفه: ◻︎ از شبستان به بشکم آمد شاه / گشت بشکم ز دلبران چون ماه (رودکی: ۵۴۶).۲. بارگاه.۳. خانۀ تابستانی.
-
بکم
فرهنگ فارسی عمید
= بقم: ◻︎ هرکه در دنیا شود قانع به کم / سرخرو باشد به عقبی چون بکم (رشیدی: بکم).
-
بکم
فرهنگ فارسی عمید
گنگی.
-
بکم
فرهنگ فارسی عمید
= ابکم
-
بوالحکم
فرهنگ فارسی عمید
باخرد.
-
پچکم
فرهنگ فارسی عمید
= بجکم
-
پرکم
فرهنگ فارسی عمید
۱. بیکار؛ بیکاره.۲. ازکارافتاده؛ ناچیزشده.
-
پشکم
فرهنگ فارسی عمید
= بشکم
-
تحکم
فرهنگ فارسی عمید
۱. حکم کردن.۲. حکومت کردن به زور؛ به میل و رٲی خود حکم کردن.۳. فرمانروایی.۴. زورگویی.
-
تراکم
فرهنگ فارسی عمید
۱. روی هم جمع شدن؛ انباشته شدن؛ انبوه شدن؛ بر روی هم گرد آمدن و توده شدن.۲. انبوهی.
-
تهکم
فرهنگ فارسی عمید
۱. استهزا کردن.۲. خشم گرفتن.۳. تکبر کردن.۴. بر فوت چیزی پشیمانی خوردن.۵. فروریختن و ویران شدن چاه و مانند آن.