کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیلهپیله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبله
فرهنگ فارسی عمید
۱. تاولی که به سبب سوختگی یا ساییده شدن پوست پیدا شود؛ تاول.۲. نوعی بیماری ویروسی که باعث تب شدید، درد ستون فقرات، و ایجاد بثورات میشود و آثار آن برای همیشه روی پوست باقی میماند. Δ برای جلوگیری از این بیماری مایۀ آبله به بدن تلقیح میکنند. حی...
-
آرداله
فرهنگ فارسی عمید
= آردهاله
-
آردهاله
فرهنگ فارسی عمید
نوعی آش که با آرد گندم میپختند؛ اماج؛ آش اماج.
-
آشغال کله
فرهنگ فارسی عمید
۱. استخوانها و خردهریزههای کلۀ گوسفند که قابل خوردن نیست.۲. (صفت) [عامیانه، مجاز] مردم پست و بیسروپا.
-
آکله
فرهنگ فارسی عمید
جذام
-
آلاله
فرهنگ فارسی عمید
۱. لاله؛ لالۀ سرخ.۲. شقایق.۳. تیرهای از گیاهان دولپهای جداگلبرک.
-
آله
فرهنگ فارسی عمید
= آلک
-
آله
فرهنگ فارسی عمید
= عُقاب
-
آمله
فرهنگ فارسی عمید
درختی هندی به بزرگی درخت گردو، برگهایش ریز و انبوه، میوهای ترشمزه بهاندازۀ آلو که دو نوع سیاه و زرد دارد.
-
ابله
فرهنگ فارسی عمید
بیخرد؛ نابخرد؛ نادان؛ کودن؛ سادهلوح.
-
اجله
فرهنگ فارسی عمید
= جَلیل
-
احاله
فرهنگ فارسی عمید
۱. امری را به عهدۀ کسی واگذاشتن.۲. (حقوق) خارج شدن یک پرونده از صلاحیت یک دادگاه و فرستادن آن به دادگاه دیگر.
-
ادله
فرهنگ فارسی عمید
= دلیل
-
اذله
فرهنگ فارسی عمید
۱. [جمعِ ذلیل] = ذلیل۲. [جمعِ ذلول] = ذلول
-
ازاله
فرهنگ فارسی عمید
زایل کردن؛ از بین بردن؛ نابود ساختن.