کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوندا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابتدا
فرهنگ فارسی عمید
۱. آغاز؛ اول.۲. (قید) در آغاز؛ در شروع.
-
ابدا
فرهنگ فارسی عمید
۱. آغاز کردن؛ شروع کردن؛ ابتدا کردن.۲. آشکار کردن.
-
ابدا
فرهنگ فارسی عمید
۱. هرگز؛ هیچگاه.۲. [قدیمی] همیشه؛ برای همیشه؛ جاودانه.
-
اخادع
فرهنگ فارسی عمید
فریبندهتر.
-
ادا
فرهنگ فارسی عمید
۱. بهجا آوردن؛ گزاردن؛ انجام دادن؛ ادای فریضه.۲. پرداختن: ادای دِین.۳. بیان کردن: ادای تلفظ صحیح.۴. ناز؛ کرشمه؛ غمزه؛ عشوه.۵. تقلید و حالتی ساختگی برای جلب توجه.۶. (صفت) [مقابلِ قضا] (فقه) ویژگی عبادتی که در وقت مناسب خود انجام شود.〈 ادا درآورد...
-
استهدا
فرهنگ فارسی عمید
۱. راهنمایی خواستن.۲. هدیه خواستن؛ ارمغان خواستن.
-
اشدا
فرهنگ فارسی عمید
= شدید
-
اعتدا
فرهنگ فارسی عمید
ستم کردن؛ بیداد کردن.
-
اعدا
فرهنگ فارسی عمید
= عدو
-
اقتدا
فرهنگ فارسی عمید
۱. پیروی کردن؛ تقلید کردن از کسی.۲. (فقه) نماز گزاردن پشت سر پیشنماز.
-
اندا
فرهنگ فارسی عمید
۱. = اندودن۲. انداینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آفتاباندا.
-
اندوه زدا
فرهنگ فارسی عمید
آنکه یا آنچه غمواندوه را زایل سازد؛ غمزدا.
-
اودا
فرهنگ فارسی عمید
= ودید
-
اهتدا
فرهنگ فارسی عمید
هدایت شدن؛ راه راست یافتن.
-
اهدا
فرهنگ فارسی عمید
هدیه فرستادن؛ هدیه دادن.