کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شماره شش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب شش
فرهنگ فارسی عمید
عضو اصلی تنفس ماهیان که بهوسیلۀ آن اکسیژن موجود در آب را جذب میکنند؛ برانشی.
-
باشش
فرهنگ فارسی عمید
= بودن
-
بخشش
فرهنگ فارسی عمید
دادودهش؛ عطا؛ بذل مال.
-
پوشش
فرهنگ فارسی عمید
۱. پوشاندن چیزی.۲. (اسم، اسم مصدر) هرچیز که روی چیز دیگر را بپوشاند.۳. (اسم، اسم مصدر) پوشاک؛ لباس.۴. چادر.
-
جوشش
فرهنگ فارسی عمید
۱. به جوش آمدن.۲. [مجاز] هیجان؛ گرمی.۳. [مجاز] رابطۀ محبتآمیز داشتن.
-
چشش
فرهنگ فارسی عمید
۱. چشیدن.۲. [مجاز] لذت بردن.
-
درخشش
فرهنگ فارسی عمید
پرتو دادن؛ فروغ و روشنی دادن.
-
سه شش
فرهنگ فارسی عمید
در بازی نرد، هنگامی که هر سه طاس با شش خال بنشینند. Δ در قدیم تختهنرد را با سه طاس بازی میکردند: ◻︎ گر شاه سهشش خواست سهیک زخم افتاد / تا ظن نبری که کعبتین داد نداد (ازرقی: ۹۹).
-
شش
فرهنگ فارسی عمید
عدد ۶؛ بعد از پنج.〈 ششوبش:۱. در بازی نرد، نشستن یک طاس با شش خال و طاس دیگر با پنج خال.۲. [مجاز] فرورفتن در فکر و خیال و بهت و حیرت.〈 ششوپنج:۱. در بازی نرد، ششوبش.۲. [مجاز] قمار.۳. [مجاز] هرچیزی که در معرض تلف باشد؛ ششپنج.
-
شش
فرهنگ فارسی عمید
هریک از دو اندام اسفنجمانندی که درون سینه و در دو طرف قلب جا دارد؛ ریه؛ جگر سفید.
-
کشش
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مجاز] جذابیت.۲. کشیدن؛ حمل کردن.۳. (اسم) (فیزیک) نیرویی که بهوسیلۀ جسم در حال کشیده شدن بر تکیهگاه خود وارد میشود.۴. [مجاز] تمایل عاطفی؛ گرایش.۵. [مجاز] ظرفیت پذیرش؛ تحمل.۶. امتداد دادن: کشش صدا.۷. [قدیمی، مجاز] تلاش.
-
کشش
فرهنگ فارسی عمید
=کوشش
-
کشش
فرهنگ فارسی عمید
کشتن؛ قتل؛ کشتار: ◻︎ صواب است پیش از کشش بند کرد / که نتوان سر کشته پیوند کرد (سعدی۱: ۵۱).
-
کوشش
فرهنگ فارسی عمید
تلاش؛ جد و جهد.
-
لخشش
فرهنگ فارسی عمید
لخشیدن؛ لغزش.