کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شلمق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
احمق
فرهنگ فارسی عمید
بیعقل؛ کمخِرد؛ سادهلوح؛ کودن.
-
تحامق
فرهنگ فارسی عمید
خود را به حماقت زدن؛ خود را کودن وانمود ساختن.
-
تحمق
فرهنگ فارسی عمید
خود را به حماقت زدن؛ خود را کودن وانمود ساختن.
-
تعمق
فرهنگ فارسی عمید
۱. دوراندیشی کردن.۲. کنجکاوی و دقت بسیار کردن در امری؛ غور کردن.
-
حمق
فرهنگ فارسی عمید
۱. بیعقل شدن؛ فاسد شدن عقل و رٲی کسی.۲. کمخردی؛ کمعقلی.۳. سادهلوحی.
-
دامغ
فرهنگ فارسی عمید
سرشکننده؛ تباهکننده؛ خوارکننده.
-
دمغ
فرهنگ فارسی عمید
سرشکسته؛ خجل؛ شرمسار؛ بور.〈 دمغ شدن: (مصدر لازم) [عامیانه] شرمسار شدن؛ بور شدن.
-
دمق
فرهنگ فارسی عمید
شکستن دندان.
-
رمق
فرهنگ فارسی عمید
۱. نیرویی که باقی جان را نگه میدارد.۲. [مجاز] تاب؛ توان.
-
سرمق
فرهنگ فارسی عمید
= سلمه
-
صمغ
فرهنگ فارسی عمید
مادۀ چسبناکی که از برخی درختان خارج شده و در روی پوست درخت منعقد میگردد.〈 صمغ عربی: (زیستشناسی) صمغی که از درخت ارژن، نوعی اقاقیا، و بعضی اشجار دیگر بهدست میآید و مصرف دارویی دارد.
-
عمق
فرهنگ فارسی عمید
۱. فاصلۀ سطح تا انتهای چیزی؛ ژرفا.۲. بخش داخلی چیزی؛ گودی.۳. شدت؛ اندازه: هنوز به عمق عشقش آگاه نشده بود.۴. (اسم مصدر) [مجاز] معنای ژرف داشتن؛ عمیق بودن.
-
کم عمق
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی جایی یا چیزی که گودی آن کم باشد.
-
مدمغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. ناراحت؛ رنجیده.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] خودخواه؛ متکبر.۳. [قدیمی] سادهلوح؛ احمق: ◻︎ ای مُدَمّغ عقلت این دانش نداد / که خدا هر درد را درمان نهاد (مولوی: ۳۰۷).
-
مغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. گود؛ ژرف؛ عمیق.۲. (اسم) رودخانه.