کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شلقوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آتش افروز
فرهنگ فارسی عمید
۱. هر چیزی که با آن آتش روشن کنند؛ آتشگیره.۲. کسی که آتش بیفروزد؛ آنکه آتش روشن کند.۳. (صفت) [مجاز] فتنهانگیز.۴. (اسم) کسی که در ایام عید نوروز آتش در دست میگیرد و شعلۀ آن را در دهان فرومیبرد و با شوخی و مسخرگی از مردم پول میگیرد؛ حاجیفیروز.
-
آتش سوز
فرهنگ فارسی عمید
۱. چیزی که در آتش سوخته باشد.۲. برافروزندۀ آتش.۳. حریق؛ آتشسوزی: ◻︎ بر «آتشسوز» گرد آید همه کس / تو هم فریاد آتشسوز من رس (فخرالدیناسعد: ۳۰۷).
-
آتش فروز
فرهنگ فارسی عمید
= آتشافروز: ◻︎ بیامد دوصد مرد آتشفروز / دمیدند، گفتی شب آمد به روز (فردوسی: ۲/۲۳۴).
-
آذرروز
فرهنگ فارسی عمید
-
آرام سوز
فرهنگ فارسی عمید
برهمزنندۀ آرامش؛ آنچه قرار و آرام را نابود سازد: ◻︎ به گریه دایه را گفت این چه روز است / که گویی آتش آرامسوز است (فخرالدیناسعد: ۱۰۶).
-
آشفته روز
فرهنگ فارسی عمید
پریشانروزگار؛ بدبخت؛ بیطالع.
-
آغوز
فرهنگ فارسی عمید
شیر غلیظ و زردرنگ چهارپایان اهلی که پس از زایمان آنها تا سه روز دوشیده میشود؛ شیرماک؛ فله؛ شمه؛ فرشه؛ زهک.
-
آموز
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آموختن۲. آموزنده؛ یادگیرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بدآموز، خودآموز، دانشآموز، کارآموز، هنرآموز.۳. آموخته (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستآموز.۴. یاددهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ادبآموز.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] آموختن؛ یاد گرفتن.
-
آویتامینوز
فرهنگ فارسی عمید
اختلالی که بهواسطۀ کمبود ویتامینهای ضروری در بدن انسان بروز میکند.
-
ادب آموز
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنکه علم ادب درس میدهد؛ آنکه درس ادب و اخلاق میدهد.۲. استاد؛ معلم.۳. کسی که ادب فرامیگیرد؛ شاگرد؛ متعلم.
-
اردک پوز
فرهنگ فارسی عمید
حیوانی شناگر، تخمگذار، پستاندار، و بومی استرالیا با بدنی پوشیده از مو و منقاری شبیه اردک که نوزادش پس از بیرون آمدن از تخم از پستان مادر شیر میخورد؛ ارنیترنک.
-
ارسی دوز
فرهنگ فارسی عمید
کفشدوزی که ارسی میدوزد.
-
افروز
فرهنگ فارسی عمید
۱. = افروختن۲. افروزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آتشافروز، انجمنافروز، بستانافروز، جهانافروز، دلافروز، عالمافروز.
-
اگزوز
فرهنگ فارسی عمید
لولهای که محصولات احتراق در موتور از طریق آن تخلیه میشود.
-
امروز
فرهنگ فارسی عمید
۱. اینروز؛ روزی که در آن هستیم.۲. (قید) در روزی که در آن هستیم.