کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شتو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آتو
فرهنگ فارسی عمید
۱. در بازی ورق، ورق برنده.۲. [عامیانه، مجاز] دستاویز؛ بهانه.
-
آلتو
فرهنگ فارسی عمید
۱. ساز زهی از خانوادۀ ویولن و کمی بزرگتر از آن.۲. صدای بم زن تکخوان.۳. نوعی شیپور نظامی.
-
اتو
فرهنگ فارسی عمید
وسیلهای فلزی که با برق یا زغال گرم میشود و با آن چروکهای لباس یا پارچه را برطرف میکنند.〈 اتو زدن (کردن، کشیدن): (مصدر متعدی) کشیدن اتوی داغ بر روی جامه یا پارچه که چروکهای آن هموار شود.
-
اسپرانتو
فرهنگ فارسی عمید
زبانی قراردادی برای آسان کردن روابط بینالمللی با گرامر بسیارساده که با الفبای لاتین نوشته میشود.
-
انستیتو
فرهنگ فارسی عمید
مؤسسه.
-
انگشتو
فرهنگ فارسی عمید
نانی که بر روی آتش زغال پخته شود.
-
انگشتو
فرهنگ فارسی عمید
خوراکی که از روغن داغکرده، آب، و شکر یا شیره با نان تریتکرده درست کنند؛ چنگالی؛ بشتره.
-
باتو
فرهنگ فارسی عمید
= بالنگ
-
بتو
فرهنگ فارسی عمید
۱. مشرق.۲. جای آفتابگیر؛ جایی که رو به آفتاب باشد و غالباً آفتاب به آن بتابد.
-
بتو
فرهنگ فارسی عمید
۱. قیف.۲. گره چوب یا ساقۀ گیاه.۳. دستۀ هاون.۴. هاون سنگی؛ سنگی که در آن دارو را میسایند.
-
بختو
فرهنگ فارسی عمید
۱. رعد؛ تندر.۲. = بخنو
-
بستو
فرهنگ فارسی عمید
۱. سبو؛ کوزۀ سفالی.۲. کوزۀ روغن: ◻︎ چو گردون با دلم تا کی کنی حرب / به بستوی تهی میکن سرم چرب (نظامی۲: ۲۷۵).
-
بیاستو
فرهنگ فارسی عمید
۱. دهاندره؛ خمیازه.۲. بوی دهان.
-
پاتو
فرهنگ فارسی عمید
۱. ظرف گلی بزرگ که گندم یا جو در آن بریزند.۲. خانۀ عطارد.۳. خانۀ مریخ.
-
پالتو
فرهنگ فارسی عمید
لباس زمستانی ضخیم و بلند که روی لباسهای دیگر بر تن میکنند.