کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرورانگیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبخیز
فرهنگ فارسی عمید
۱. (کشاورزی) زمین پرآب؛ زمینی که هر جای آن را بکنند آب بیرون آید.۲. [قدیمی] طوفان دریایی.۳. [قدیمی، مجاز] پیشامد وحشتناک: ◻︎ اندر این آبخیز، نوح تویی / واندر این دامگه فتوح تویی (اوحدی: ۴۷۹).۴. (اسم) [قدیمی] موج.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] طغیان آب.
-
آبریز
فرهنگ فارسی عمید
۱. جای ریختن آب.۲. (جغرافیا) جایی از رودخانه که آب از کوه یا نهر وارد آن میشود.۳. چاهی که آبهای گندیده یا آب حمام و مطبخ در آن ریخته شود.۴. = مستراح۵. [قدیمی] ظرف شراب.
-
آتش انگیز
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که آتش روشن کند؛ آتشافروز.۲. (صفت) [مجاز] ویژگی کسی که سخنان تند و زننده بگوید که باعث خشم و غضب دیگران شود: ◻︎ آن دلشده زآن فسانه شد تیز / بگشاد دهان آتشانگیز (؟: لغتنامه: آتشانگیز).
-
آردبیز
فرهنگ فارسی عمید
۱. = الک۲. (اسم، صفت) الککننده.
-
آشوب انگیز
فرهنگ فارسی عمید
فتنهانگیز.
-
آلیز
فرهنگ فارسی عمید
جستوخیز چهارپایان؛ جفته؛ جفتک؛ جفته و لگد.〈 آلیز زدن:۱. جستوخیز کردن.۲. جفته و لگد انداختن.
-
آمیز
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آمیختن۲. آمیخته با (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خشمآمیز، عبیرآمیز، مردمآمیز، مشکآمیز، ◻︎ دلم رمیدۀ لولیوشیست شورانگیز / دروغ وعده و قتال وضع و رنگآمیز (حافظ: ۵۳۶).۳. (اسم مصدر) [قدیمی] نزدیکی کردن؛ مقاربت؛ جماع.۴. [قدیمی] همنشینی؛ دوستی؛ مراود...
-
آویز
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنچه از چیز دیگر آویخته شده باشد.۲. زیورآلاتی مانند گوشواره، گردنبند، دستبند، و امثال آن.۳. (صفت) آویختهشده.۴. (بن مضارعِ آویختن) = آویختن۵. آویزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستآویز، دلآویز، گلاویز.۶. آویختهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): حلقآو...
-
ابریز
فرهنگ فارسی عمید
زر خالص و ناب.
-
ابیز
فرهنگ فارسی عمید
شرارۀ آتش؛ جرقه: ◻︎ هست زآهم آتش دوزخ ابیز / نالهای از من ز تندر صد ازیز (منجیک: ۲۳۱).
-
ابیض
فرهنگ فارسی عمید
سفید؛ سفیدرنگ.
-
اپرویز
فرهنگ فارسی عمید
۱. پیروز؛ مظفر؛ فاتح.۲. عزیز؛ گرامی.
-
احتریز
فرهنگ فارسی عمید
= احتراز: ◻︎ گر تیغ میزنی، سپر اینک وجود من / عیّار مدعی کند از دشمن احتریز (سعدی۲: ۴۶۱).
-
احریض
فرهنگ فارسی عمید
= کاجیره
-
ارزیز
فرهنگ فارسی عمید
= قلع۲