کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زباریق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آریغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. دلسردی.۲. کینه و عداوتی که از کسی در دل کس دیگر پیدا شود؛ نفرت: ◻︎ آه از غم آن نگار بدمهر / کآریغ ز من به دل گرفته (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۲۰ حاشیه).
-
آلاچیق
فرهنگ فارسی عمید
۱. نوعی از خیمه.۲. خانۀ چوبی و سایبانی از برگ و ساقۀ درختان که در باغ یا صحرا درست کنند.
-
آمیغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. آمیزش؛ آمیختن.۲. مباشرت.۳. نزدیکی کردن؛ جماع: ◻︎ بسی گرد آمیغ خوبان مگرد / که تن سست و جان کم کند، روی زرد (اسدی: ۲۴۲).۴. آمیخته؛ ممزوج (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زهرآمیغ، عنبرآمیغ، نوشآمیغ، مرگآمیغ: ◻︎ آه از این جور بدزمانهٴ شوم / همه شادی او غما...
-
اباریق
فرهنگ فارسی عمید
= ابریق
-
ابریق
فرهنگ فارسی عمید
نوعی ظرف سفالی یا بلوری لولهدار و دارای دسته که در آن آب یا شراب میریختند.
-
اتالیق
فرهنگ فارسی عمید
مربی؛ للـه؛ نگهبان؛ محافظ.
-
ام الرقیق
فرهنگ فارسی عمید
= نرمشامه
-
انبیق
فرهنگ فارسی عمید
= قرع 〈 قرعوانبیق
-
انیق
فرهنگ فارسی عمید
۱. زیبا و پسندیده.۲. شگفتآور.
-
باسلیق
فرهنگ فارسی عمید
شاهرگ بازو؛ سیاهرگ بزرگی در بازو که در قدیم از آن خون میگرفتند.
-
بریغ
فرهنگ فارسی عمید
خوشۀ انگور؛ سپریغ.
-
بطریق
فرهنگ فارسی عمید
۱. قائد، پیشوا، و فرماندهِ ارتش روم.۲. فرماندهِ عالیرتبه.
-
بلیغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. فصیح؛ رسا.۲. کامل؛ تمام.۳. کسی که سخنش خوب و رسا باشد.
-
بیت العتیق
فرهنگ فارسی عمید
کعبه.
-
بی دریغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. بیمضایقه.۲. از روی جوانمردی و گذشت.۳. بدون بخل.