کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رمز یکبارمصرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اریج العرف
فرهنگ فارسی عمید
خوشبو؛ پاکیزه.
-
اشرف
فرهنگ فارسی عمید
۱. شریفتر؛ بزرگوارتر؛ بزرگ قدرتر.۲. بلندتر.
-
اشگرف
فرهنگ فارسی عمید
= شگرف
-
اعرف
فرهنگ فارسی عمید
۱. آگاهتر.۲. معروفتر؛ شناختهشدهتر؛ شناساتر.
-
برف
فرهنگ فارسی عمید
قطرههای منجمدشدۀ سفید، بلوریشکل، و نرمی که از آسمان فرو میریزد؛ فنجا.
-
بیت الشرف
فرهنگ فارسی عمید
هریک از خانههایی که شرف سیارهای در آن است، مانندِ حَمَل که شرف آفتاب در آن است: ◻︎ یعنی که قرص خورشید از حوت در حمل شد / کرد اعتدال بر وی بیتالشرف مقرر (خاقانی: ۱۹۱).
-
بی شرف
فرهنگ فارسی عمید
۱. بیعزت.۲. بیآبرو.۳. بیناموس.
-
بی طرف
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنکه از دیگری جانبداری نکند.۲. (سیاسی) دولتی که در کشمکشهای سیاسی و جنگها جانب دولت دیگر را نگیرد.
-
پرمصرف
فرهنگ فارسی عمید
آنچه مصرف بسیار دارد؛ آنچه بسیار به کار برود.
-
تجاهل العارف
فرهنگ فارسی عمید
در بدیع، اظهار نادانی شاعر یا متکلم از یک چیز معلوم و آشکار، برای مبالغه در تشبیه، اظهار حیرت و شگفتی، توبیخ و تحقیر مخاطب، اثبات مطلبی برای مدعی و منکر، یا ظرافت و آرایش کلام، مانندِ این شعر: یا رب آن روی است یا برگ سمن / یا رب آن موی است یا مشک خُت...
-
ترف
فرهنگ فارسی عمید
= قرهقروت
-
ترف
فرهنگ فارسی عمید
۱. به نعمت و آسایش زندگی کردن.۲. متنعّم و ثروتمند شدن.۳. نعمت، آسایش، و خوشی زندگانی.۴. خوشگذرانی.
-
تشرف
فرهنگ فارسی عمید
۱. شرفیاب شدن.۲. شرف یافتن؛ مشرف شدن؛ بزرگی یافتن.۳. شرفیابی.
-
تصرف
فرهنگ فارسی عمید
۱. دست به کاری زدن؛ به کاری دست یازیدن.۲. بهدست آوردن؛ چیزی را مالک شدن.۳. در کاری به میل خود تغییر ایجاد کردن.〈 تصرف عدوانی: ملکی را بهزور از دست مالک آن خارج کردن.
-
تظرف
فرهنگ فارسی عمید
۱. زیرکی نمودن.۲. خود را زیرک و نکتهسنج وانمود ساختن.۳. ظرافت نمودن.