کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راذ هرمز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آچمز
فرهنگ فارسی عمید
در شطرنج، حالت مهرهای که هرگاه آن را از برابر شاه بردارند شاه در حال کیش واقع شود بنابراین نمیتوان آن را حرکت داد.
-
اسپندارمذ
فرهنگ فارسی عمید
۱. در آیین زردشتی، فرشتۀ نگهبان زمین و موکل بر روز پنجم هر ماه خورشیدی.۲. ماه اسفند.۳. روز پنجم از هر ماه خورشیدی: ◻︎ سپندارمذروز خیز ای نگار / سپند آر ما را و جام می آر (مسعودسعد: ۵۴۵).
-
اسفندارمذ
فرهنگ فارسی عمید
= اسپندارمذ
-
اسمز
فرهنگ فارسی عمید
عبور مایعات یا گازها از غشا برای حرکت از محیط کمغلظت به محیط غلیظتر. Δ یاختههای گیاهی و حیوانی با این عمل مواد ضروری برای ادامۀ زندگی خود را میگیرند و فضولاتی را که در داخل آنها جمع میشود خارج میکنند.
-
ترمز
فرهنگ فارسی عمید
آلتی در اتومبیل، دوچرخه، موتورسیکلت، و بعضی ماشینهای دیگر که با فشار دادن آن حرکت ماشین را کند میکنند و یا آن را از حرکت بازمیدارند.
-
تلمذ
فرهنگ فارسی عمید
شاگرد شدن؛ شاگردی کردن؛ در نزد استاد یا معلم درس خواندن و چیزی آموختن.
-
حامض
فرهنگ فارسی عمید
ترشمزه؛ ترش.
-
رمز
فرهنگ فارسی عمید
۱. راز نهفته؛ آنچه پنهان و پوشیده است؛ سِر.۲. نشانههایی برای دادن اطلاعات؛ کد.۳. اشاره به چیزی؛ ایما.۴. (تصوف) معنی باطنی کلام که تنها آگاهان بر آن وقوف دارند.
-
سپندارمذ
فرهنگ فارسی عمید
= اسپندارمذ
-
غامض
فرهنگ فارسی عمید
۱. مبهم و مشکل؛ دور از فهم؛ پوشیده و دور از ذهن.۲. [قدیمی] زمین پست.
-
غمز
فرهنگ فارسی عمید
۱. اشاره کردن با چشم و ابرو؛ چشمک زدن؛ نازوعشوه.۲. سخنچینی کردن؛ فاش کردن راز کسی؛ نمامی؛ سخنچینی.〈 غمز کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سخنچینی کردن؛ راز کسی را فاش کردن.
-
غمض
فرهنگ فارسی عمید
۱. چشم برهم نهادن.۲. چشمپوشی کردن.۳. آسان گرفتن در بیع.۴. آسان گرفتن بر کسی.〈 غمض عین: [قدیمی، مجاز]۱. فروخواباندن چشم.۲. نادیده گرفتن خطای کسی؛ چشمپوشی.
-
غوامض
فرهنگ فارسی عمید
۱. [جمعِ غامض] = غامض۲. [جمعِ غامضه] = غامضه
-
قرمز
فرهنگ فارسی عمید
۱. رنگ سرخ.۲. (زیستشناسی) = قرمزدانه
-
لمز
فرهنگ فارسی عمید
با گوشۀ چشم اشاره کردن و چیزی گفتن.