کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دولای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آباد جای
فرهنگ فارسی عمید
جای آباد؛ آبادبوم؛ هر جای آباد که در آن آب و گیاه و مردم باشند: ◻︎ چنین داد پاسخ که آبادجای / نیابی مگر باشدت رهنمای (فردوسی: ۶/۱۶۷).
-
آتش خای
فرهنگ فارسی عمید
آنکه آتش را بجود و بخورد؛ آتشخوار.
-
آشفته رای
فرهنگ فارسی عمید
مردد؛ دودل؛ کسی که نتواند فکر کند و تصمیم بگیرد.
-
آی
فرهنگ فارسی عمید
۱. برای اظهار درد به کار میرود: آی سرم.۲. (حرف ندا) برای مخاطب ساختن به کار میرود: آی بچه! چه کار میکنی؟.۳. برای دعوت به کار میرود: آی بستنی.۴. برای بیان افسوس و حسرت به کار میرود: آی دریغ، آی دریغا.۵. برای هشدار به کار میرود: آی! با کی بودی؟.
-
ابواب جمعی
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنچه از درآمد یا اموال که در اختیار کسی است.۲. (اسم، صفت نسبی) مجموعۀ کارکنان زیر فرمان یک نفر یا یک سازمان.
-
اجاره ای
فرهنگ فارسی عمید
اجارهشده.
-
اجتماعی
فرهنگ فارسی عمید
۱. مربوط به اجتماع.۲. [عامیانه] خوشبرخورد و آدابدان: آدم اجتماعی.۳. (سیاسی) = سوسیالیست
-
اخترگرای
فرهنگ فارسی عمید
منجم؛ ستارهشناس؛ ستارهشمر؛ کسی که کواکب را رصد میکند: ◻︎ ستارهشمر مرد اخترگرای / چنین زد تو را ز اختر نیکرای (فردوسی: ۱/۱۸۰).
-
اشتردرای
فرهنگ فارسی عمید
زنگ بزرگ که بر گردن شتر میبندند؛ درای شتر؛ زنگ شتر.
-
افاعی
فرهنگ فارسی عمید
= افعی
-
افعی
فرهنگ فارسی عمید
نوعی مار بزرگ، قوی، و زهردار، دارای سر پهن و گردن باریک به رنگ سیاه مایل به زردی یا سرخی که انواع گوناگون دارد؛ مار بزرگ.
-
المعی
فرهنگ فارسی عمید
۱. مرد زیرک.۲. باهوش.۳. دروغگو.
-
اندربای
فرهنگ فارسی عمید
= لازم: ◻︎ زهی تن هنر و چشم نیکنامی را / چو روح درخور و همچون دو دیده اندربای (فرخی: ۳۷۲).
-
ای
فرهنگ فارسی عمید
یعنی.
-
ای
فرهنگ فارسی عمید
۱. حرف ندا که پیش از اسم و صفت درمیآید: ای مرد، ای پسر، ای جوانمرد، ای دلاور.۲. حرفی که برای تقریب و تخمین میآید: ای سیصد چهارصد تومان میارزد.۳. (شبه جمله) حرفی که برای تحسین میآید.۴. (شبه جمله) برای اظهار انزجار یا نارضایتی یا تردید به کار میرو...