کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوزخ و جنت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابانت
فرهنگ فارسی عمید
۱. آشکار کردن؛ واضح ساختن؛ هویدا ساختن.۲. جدا کردن.۳. پیدا شدن؛ آشکار شدن.
-
احسنت
فرهنگ فارسی عمید
هنگام مدح و تحسین به کار میرود؛ خوب کردی؛ کار نیکو کردی؛ مرحبا؛ آفرین.
-
استعانت
فرهنگ فارسی عمید
۱. یاری خواستن؛ کمک خواستن.۲. کمک؛ یاری.۳. (ادبی) در بدیع، آوردن شعر شاعری در کلام یا شعر خود برای کمک به مراد و مقصود خویش.
-
استکانت
فرهنگ فارسی عمید
خواری؛ فروتنی.
-
استلانت
فرهنگ فارسی عمید
نرم کردن.
-
استهانت
فرهنگ فارسی عمید
سبک شمردن؛ حقیر دانستن؛ خوار شمردن.
-
امانت
فرهنگ فارسی عمید
۱. امین بودن.۲. [مقابلِ خیانت] راستی و درستکاری.۳. (اسم) [جمع: امانات] مالی یا چیزی که به کسی میسپارند تا از آن نگهداری کند؛ ودیعه.۴. دادن چیزی به کسی برای اینکه از آن نگهداری کند.
-
اهانت
فرهنگ فارسی عمید
۱. خوار کردن؛ پست کردن.۲. سبک داشتن؛ توهین کردن.۳. [قدیمی] خواری؛ پستی.
-
بدطینت
فرهنگ فارسی عمید
بدسرشت؛ بدنهاد.
-
بنت
فرهنگ فارسی عمید
دختر.
-
بینونت
فرهنگ فارسی عمید
۱. جدا شدن از کسی.۲. جدایی؛ مفارقت.
-
پاک طینت
فرهنگ فارسی عمید
پاکسرشت؛ پاکنهاد.
-
پاینت
فرهنگ فارسی عمید
= پوپیتر
-
پرزیدنت
فرهنگ فارسی عمید
رئیسجمهور.
-
پورسانت
فرهنگ فارسی عمید
۱. درصدی که شخصی، به دلیل مشارکت در کاری، از سود حاصل از آن دریافت میکند.۲. حق دلالی.