کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ده چل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بچل
فرهنگ فارسی عمید
= پچل
-
پچل
فرهنگ فارسی عمید
۱. کثیف؛ پلید.۲. کسی که تن و لباس خود را همیشه چرک و کثیف نگاه دارد.
-
چپچل
فرهنگ فارسی عمید
کفش؛ پاپوش؛ پاافزار.
-
چل
فرهنگ فارسی عمید
= چلیدن
-
چل
فرهنگ فارسی عمید
۱. بند؛ سد.۲. بندی از چوب یا سنگ و خاک که جلوی آب میبندند.
-
چل
فرهنگ فارسی عمید
=چهل: ◻︎ بهصورت آدمی شد قطرۀ آب / که چلروزش قرار اندر رحم ماند ـ و گر چلساله را عقل و ادب نیست / به تحقیقش نشاید آدمی خواند (سعدی: ۱۵۹)
-
چل
فرهنگ فارسی عمید
کمعقل؛ احمق؛ کودن؛ نادان؛ گول.
-
چل
فرهنگ فارسی عمید
اسبی که دو دست یا دست راست و پای چپش سفید باشد.
-
کچل
فرهنگ فارسی عمید
مبتلا به کچلی؛ دغسر.
-
مورچل
فرهنگ فارسی عمید
سوراخ و نقبی که از زیر زمین به طرف قلعه و جایگاه دشمن حفر میکنند.
-
هچل
فرهنگ فارسی عمید
گرفتاری؛ دردسر؛ خطر؛ مخمصه.〈 در (تو، به) هچل افتادن: [عامیانه، مجاز] دچار مخمصه و گرفتاری شدن.