کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابل
فرهنگ فارسی عمید
= شتر
-
اسطبل
فرهنگ فارسی عمید
جای سرپوشیده برای نگهداری چهارپایان، بهویژه اسب؛ طویله.
-
اشبل
فرهنگ فارسی عمید
تخم ماهی که پس از صید کردن از شکم آن بیرون میآورند و مصرف خوراکی دارد.
-
اصطبل
فرهنگ فارسی عمید
= اسطبل
-
اکلیل الجبل
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی معطر از خانوادۀ نعناعیان، با شاخههای نازک و برگهای ریز که از آن اسانس میگیرند و دمکردۀ برگ و گل آن در مداوای آسم، سیاهسرفه، ضعف اعصاب، و بیخوابی نافع است؛ اکلیل کوهی؛ رزماری.
-
بابل
فرهنگ فارسی عمید
درختچهای با برگهای دوردیفی شبیه برگ اقاقیا و گلهای زرد که مصرف دارویی دارد.
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
بلکه.
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
بگذار: ◻︎ بل تا جگرم خشک شود و آب نماند / بر روی من آبیست کز او دجله توان کرد (آغاجی: شاعران بیدیوان: ۱۹۱).
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
= پل pa(e)l
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
واحد اندازهگیری شدت صوت. Δ مٲخوذ از نام گراهام بل، مخترع امریکایی تلفن.
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
توپی که هنگام بازی و پیش از خوردن به زمین در هوا گرفته میشود.〈 بل گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. بیرنج و زحمت چیزی به چنگ آوردن.۲. از فرصتی مناسب استفاده کردن و نتیجه گرفتن.
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
پُر؛ بسیار؛ فراوان (در ترکیب با برخی کلمات): بُلغاک، بُلکامه، بُلهوس. Δ بعضی کلمات بلعجب و بلفضول و بلهوس را از این قبیل و ترکیب فارسی و عربی دانستهاند و بعضی دیگر آنها را بهصورت بوالعجب و بوالفضول و بوالهوس درست میدانند. در این صورت «بواﻟ ...
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
ابله؛ احمق.
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
سنجد.
-
بلابل
فرهنگ فارسی عمید
= بلبل