کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستباف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آف
فرهنگ فارسی عمید
۱. مهر؛ خور؛ خورشید.۲. آهوی مشک.
-
آلاف
فرهنگ فارسی عمید
= اَلْف
-
اتحاف
فرهنگ فارسی عمید
چیزی به عنوان تحفه و ارمغان به کسی دادن؛ تحفه دادن؛ تحفه فرستادن.
-
اتصاف
فرهنگ فارسی عمید
دارای صفتی شدن؛ به صفتی موصوف شدن.
-
اتلاف
فرهنگ فارسی عمید
تلف کردن؛ نیست کردن؛ نابود کردن؛ تباه کردن.
-
اجحاف
فرهنگ فارسی عمید
ستم کردن؛ تعدی و زیادهروی کردن؛ از حد اعتدال تجاوز کردن.
-
اجلاف
فرهنگ فارسی عمید
۱. فرومایگان؛ مردم فرومایه.۲. = جلف
-
اجواف
فرهنگ فارسی عمید
= جوف
-
احقاف
فرهنگ فارسی عمید
چهلوششمین سورۀ قرآن، دارای ۳۵ آیه.
-
احلاف
فرهنگ فارسی عمید
= حِلْف
-
اختطاف
فرهنگ فارسی عمید
بهسرعت قاپیدن؛ ربودن.
-
اختلاف
فرهنگ فارسی عمید
۱. با یکدیگر خلاف کردن؛ مخالف شدن.۲. ناسازگاری داشتن؛ ناجور بودن؛ ناسازگاری.۳. [قدیمی] رفتوآمد.
-
اخفاف
فرهنگ فارسی عمید
سُمها.
-
اخلاف
فرهنگ فارسی عمید
= خَلَف
-
اخلاف
فرهنگ فارسی عمید
۱. وعدۀ دروغ دادن؛ خلاف کردن در وعده.۲. جایگزین کردن.