کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دریواخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آخ
فرهنگ فارسی عمید
کلمۀ افسوس که هنگام احساس درد و رنج یا اظهار تٲسف تلفظ میکنند؛ آه؛ وای.
-
اپرنداخ
فرهنگ فارسی عمید
= پرنداخ
-
اخ
فرهنگ فارسی عمید
در اظهار نفرت و کراهت گفته میشود؛ اَه.
-
اخ
فرهنگ فارسی عمید
برادر.
-
اخ
فرهنگ فارسی عمید
هنگام شادی، غم، درد، و تٲسف گفته میشود: ◻︎ اخاخی برداشتی ای گیجگاج / تا که کالای بدت یابد رواج (مولوی: ۶۰۳).
-
استاخ
فرهنگ فارسی عمید
= گستاخ
-
استنساخ
فرهنگ فارسی عمید
نسخه گرفتن؛ نسخه برداشتن از روی کتاب؛ مطلبی را از روی نوشتۀ دیگری نوشتن.
-
افراخ
فرهنگ فارسی عمید
= فَرْخ
-
اکواخ
فرهنگ فارسی عمید
= کوخ
-
انتساخ
فرهنگ فارسی عمید
نسخه برداشتن؛ نسخه گرفتن؛ نوشتن از روی چیزی؛ نسخهبرداری.
-
انسلاخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. بیرون آمدن چیزی از چیزی، مثل بیرون آمدن مار از پوست.۲. پوست انداختن.۳. از تن درآوردن جامه؛ لخت شدن.۴. [مجاز] به آخر رسیدن ماه.۵. [مجاز] بیرون آمدن روز از شب.
-
اوساخ
فرهنگ فارسی عمید
= وسخ
-
اوستاخ
فرهنگ فارسی عمید
گستاخ؛ دلیر؛ بیپروا؛ بیترس: ◻︎ روی صحرا هست هموار و فراخ / هر قدم دامیست کم ران اوستاخ (مولوی: ۳۴۶).
-
اهرمن لاخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. جای اهریمن.۲. سرزمین شر و فساد.
-
بستاخ
فرهنگ فارسی عمید
= گستاخ