کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درازی عمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آخرالامر
فرهنگ فارسی عمید
آخر کار؛ پایان کار؛ عاقبت کار؛ سرانجام.
-
آمر
فرهنگ فارسی عمید
امرکننده؛ امردهنده؛ فرماندهنده؛ فرمانده؛ کارفرما.
-
اجامر
فرهنگ فارسی عمید
گروه غوغاطلب؛ اوباش.
-
احمر
فرهنگ فارسی عمید
سرخرنگ.
-
اختر شمر
فرهنگ فارسی عمید
= اخترشمار
-
ارذل العمر
فرهنگ فارسی عمید
زمان پیری. Δ به مناسبت اینکه زبونترین هنگام عمر است و انسان از تفکر، تعقل، و عبادت عاجز میماند.
-
اسمر
فرهنگ فارسی عمید
کسی که رنگ پوستش بین سیاهی و سفیدی باشد؛ گندمگون.
-
اقمر
فرهنگ فارسی عمید
۱. سفیدرنگ؛ به رنگ ماه.۲. سفید مایل به سبزی.
-
امر
فرهنگ فارسی عمید
۱. [جمع: اوامر] فرمان؛ حکم.۲. [جمع: امور] کار.۳. حادثه.۴. (ادبی) در دستور زبان، فعلی که با آن فرمان میدهند.۵. (تصوف) عالَم ملکوت؛ عالَم غیب.〈 امر بهمعروف: [مقابلِ نهی از منکر] (فقه) وادار کردن مردم به کارهای پسندیده و خوب و تکالیف شرعی.
-
امر
فرهنگ فارسی عمید
۱. تلختر.۲. محکمتر.۳. پابندتر به عهد و وفا.
-
اوامر
فرهنگ فارسی عمید
= امْر
-
اولوالامر
فرهنگ فارسی عمید
۱. فرمانروایان.۲. پیشوایان. Δ برگرفته از آیۀ: یا ایها الذین آمنوا اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم. (نسا: ۵۹).
-
اهمر
فرهنگ فارسی عمید
= شغال
-
ایزومر
فرهنگ فارسی عمید
ترکیبهایی با ساختار و وزن مولکولی یکسان که حداقل در یکی از خواص فیزیکی یا شیمیایی با همدیگر اختلاف دارند.
-
بیمر
فرهنگ فارسی عمید
بیشمار؛ بیحد؛ بیاندازه.