کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دامخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شامخ
فرهنگ فارسی عمید
بلند؛ مرتفع.
-
شوامخ
فرهنگ فارسی عمید
= شامخه
-
کامخ
فرهنگ فارسی عمید
نوعی خورش که از شیر و ماست تهیه میشود؛ آبکامه.
-
کوامخ
فرهنگ فارسی عمید
= کامخ
-
مخ
فرهنگ فارسی عمید
آتش.
-
مخ
فرهنگ فارسی عمید
= مخیدن
-
مخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مجاز] اندیشه؛ هوش.۲. [عامیانه] باهوش؛ نابغه.۳. (زیستشناسی) قسمتی از مغز سر که به دو نیمکرۀ مساوی تقسیم شده و در سطح هر نیمکره چینخوردگیهایی وجود دارد و مرکز هوش، ادراک، و حرکات ارادی بدن است؛ دماغ؛ مغز سر.۴. (زیستشناسی) [قدیمی] مغز استخوان.۵...
-
مخ
فرهنگ فارسی عمید
لگام سنگین که بر سر اسب و استر سرکش بزنند.