کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارامب(و) دورومب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اکسیددوپلمب
فرهنگ فارسی عمید
جوهر سرب؛ مردارسنگ.
-
بمب
فرهنگ فارسی عمید
مادۀ منفجرهای که با دست، هواپیما یا وسایل دیگر به سمت مواضع دشمن پرتاب میشود یا در جایی کار گذاشته میشود.〈 بمب اتمی: (نظامی) بمبی که نیروی آن ناشی از انرژی اتمی است.〈 بمب هیدروژنی: (نظامی) بمبی که نیروی تخریبی آن بهمراتب قویتر و شدیدتر...
-
پلمب
فرهنگ فارسی عمید
مُهر سربی کوچک سوراخدار که بعد از بستن در جایی یا چیزی با نخ به آن وصل میکنند تا از دستخوردگی در امان بماند.〈 پلمب شدن: (مصدر لازم) [مجاز] بسته شدن؛ تعطیل شدن جایی.
-
ترمب ترمب
فرهنگ فارسی عمید
صدای دهل.
-
خمب
فرهنگ فارسی عمید
= خُم
-
غرمب
فرهنگ فارسی عمید
= غرنب
-
گرمب
فرهنگ فارسی عمید
صدای برخورد چیزی سنگین به زمین یا به چیز دیگر.
-
گرمبا گرمب
فرهنگ فارسی عمید
صدای نواختن پیاپی طبل و کوس.