کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آتش مزاج
فرهنگ فارسی عمید
۱. سوزاننده.۲. [مجاز] دارای غریزۀ شدید جنسی؛ آتشیمزاج.
-
آتشی مزاج
فرهنگ فارسی عمید
۱. تندخو.۲. دارای غریزۀ شدید جنسی.
-
آغاج
فرهنگ فارسی عمید
۱. درخت.۲. چوب.۳. فرسنگ.
-
آماج
فرهنگ فارسی عمید
۱. نشان؛ نشانه؛ هدف: ◻︎ چو تیر انداختی در روی دشمن / حذر کن کاندر آماجش نشستی (سعدی: ۷۶).۲. جایی که نشانۀ تیر را روی آن قرار بدهند؛ فاصله تیرانداز تا هدف؛ نشانهگاه.۳. تیررس.۴. آلتی آهنی که برزگران با آن زمین را شیار کنند؛ گاوآهن: ◻︎ برکند تیر تو زآن...
-
ابتهاج
فرهنگ فارسی عمید
شاد شدن؛ شادی کردن؛ شادی؛ شادمانی؛ خوشی؛ خرمی؛ خوشحالی.
-
ابراج
فرهنگ فارسی عمید
= برج
-
اتشاج
فرهنگ فارسی عمید
خویشاوند بودن.
-
اج
فرهنگ فارسی عمید
۱. کدو؛ هر نوع کدو.۲. کدوی بزرگ میانتهی که در آن چیزی میریختند؛ کدوی تنبل.۳. کوزهای به شکل کدو.
-
اجاج
فرهنگ فارسی عمید
شور و تلخ.
-
احتجاج
فرهنگ فارسی عمید
۱. دلیل آوردن.۲. [قدیمی، مجاز] جروبحث؛ جدال.
-
احتیاج
فرهنگ فارسی عمید
نداشتن چیزی که مورد لزوم است؛ حاجت داشتن؛ نیازمند بودن؛ حاجتمندی؛ نیازمندی.
-
اختلاج
فرهنگ فارسی عمید
۱. تکان خوردن و لرزیدن.۲. (پزشکی) [قدیمی] جهیدن و تکان خوردن غیرارادی عضوی از بدن، مثل پریدن پلک چشم یا جهیدن رگ؛ تیک.۳. [قدیمی] گذشتن چیزی از دل همراه با شک و تردید.
-
اخراج
فرهنگ فارسی عمید
۱. بیرون کردن کسی از محل کارش.۲. بیرون کردن.۳. (صفت) کسی که از جایی بیرون شده باشد؛ اخراجشده.۴. (اسم) [قدیمی] هزینه؛ خرج.
-
ادراج
فرهنگ فارسی عمید
= دُرج
-
ادراج
فرهنگ فارسی عمید
۱. پیوستگی؛ اتصال۲. درج کردن؛ نوشتن.