کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواجه لر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آلر
فرهنگ فارسی عمید
سرین؛ کفل؛ ران؛ آلست؛ آرست.
-
بگلر
فرهنگ فارسی عمید
بزرگ طایفه؛ امیر.
-
تکنی کالر
فرهنگ فارسی عمید
روشی که هنرمند برای بهتر نشان دادن هنر و ادراک خود اختیار کند.
-
چلر
فرهنگ فارسی عمید
درختی با ساقۀ قطور و برگهای بیضیشکل که از چوب آن در صنعت استفاده میشود؛ آلاش؛ آلش؛ الاش؛ راش؛ راج؛ مرس؛ قزلآغاج؛ قزلگز.
-
خلر
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی از تیرۀ پروانهواران با برگهای کوچک، گلهای سفید، زرد، یا آبی کمرنگ، و دانههایی که در غلافی شبیه غلاف باقلا جا دارد و مصرف خوراکی دارد.
-
سوفلر
فرهنگ فارسی عمید
کسی که در موقع نمایش و اپرا کلماتی را که بازیکنان باید بگویند آهسته از محل مخصوص خود به آنان یادآوری میکند.
-
فرمولر
فرهنگ فارسی عمید
۱. مجموعۀ فرمولها.۲. مجموعۀ دستورها برای ترکیب کردن یا ساختن داروها.۳. نمایندۀ فرمول.
-
قوللر
فرهنگ فارسی عمید
در دورۀ صفوی، عنوان عمومی هر یک از غلامان سلطنتی.
-
کلر
فرهنگ فارسی عمید
عنصر غیرفلزی گازی از گروه هالوژنها به رنگ زرد، با بوی تند و زننده که در تهیۀ داروها، موادگندزدا، حشرهکشها و تصفیۀ آب به کار میرود.
-
کنترلر
فرهنگ فارسی عمید
کسی که در راهآهن یا تماشاخانه بلیطها را رسیدگی میکند؛ مٲمور کنترل.
-
کولر
فرهنگ فارسی عمید
دستگاهی که برای خنک کردن هوای ساختمان به کار میرود.
-
گلر
فرهنگ فارسی عمید
دروازهبان.
-
لر
فرهنگ فارسی عمید
جوی؛ آبکند.
-
لر
فرهنگ فارسی عمید
۱. از طوایف بزرگ، شیعهمذهب، و آریایینژاد ایران که بیشتر در جنوب غربی ایران سکنی دارند.۲. [عامیانه، مجاز] سادهدل و بیپیرایه.
-
لر
فرهنگ فارسی عمید
۱. کام؛ مراد؛ مطلب.۲. برۀ گوسفند.