کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاگینه گوشت دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبار
فرهنگ فارسی عمید
= بئر
-
آبار
فرهنگ فارسی عمید
دارویی که از سرب و گوگرد تهیه میشد و در چشمپزشکی کاربرد داشت.
-
آب انبار
فرهنگ فارسی عمید
۱. حوض بزرگ روپوشیده در زیرزمین که سقف آن را با آجر میسازند.۲. جای ذخیره کردن آب.
-
آب خوار
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی آجری که در آب خیسانیده باشند تا گرد آن گرفته شود.
-
آبدار
فرهنگ فارسی عمید
۱. پرآب: میوۀ آبدار.۲. شاداب؛ باطراوت.۳. دارای جلا و برندگی؛ جوهردار: شمشیر آبدار.۴. [مجاز] رکیک: فحش آبدار.۵. (شیمی) هیدراته؛ آمیخته با آب.۶. [مجاز] محکم: بوسهٴ آبدار.۷. (اسم، صفت) متصدی آبدارخانه که شربت، چای، قهوه، قلیان، و مانندِ آن تهیه میکند؛ ...
-
آب دوغ خیار
فرهنگ فارسی عمید
خوراکی مرکب از دوغ، خیار خردشده، سبزی، کشمش، مغز گردو، و نان تریدشده.
-
آبرودار
فرهنگ فارسی عمید
دارای آبرو؛ باآبرو؛ دارای شرف و اعتبار.
-
آب سوار
فرهنگ فارسی عمید
= حباب
-
آبشار
فرهنگ فارسی عمید
۱. (زمینشناسی) آب جوی یا رود که از جای بلند به پایین فروریزد.۲. (ورزش) در والیبال، تنیس، و پینگپنگ، نوعی ضربۀ محکم و سریع برای حمله و سرازیر کردن توپ.
-
آب کار
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که فلزات را آب میدهد.۲. [قدیمی] کسی که آب به خانهها میبرد؛ سقا.۳. [قدیمی] بادهخوار.۴. [قدیمی] بادهفروش.
-
آبیار
فرهنگ فارسی عمید
کسی که مٲمور تقسیم کردن آب برای باغها، مزارع، و خانهها است؛ میرآب.
-
آتشبار
فرهنگ فارسی عمید
۱. (نظامی) توپ.۲. (نظامی) یک واحد از قسمت توپخانه شامل چهار گروهان.۳. (صفت) هرچیز توٲم با درخششِ ناشی از عصبانیت: نگاه آتشبار.۴. (صفت) بسیارگرم.
-
آتش خوار
فرهنگ فارسی عمید
۱. خورندۀ آتش.۲. ویژگی جانوران افسانهای که آتش در دهان داشتند.۳. (اسم) شترمرغ. Δ زیرا قدما آن را خورندۀ آتش میدانستند.۴. [قدیمی، مجاز] ظالم؛ ستمکار؛ حرامخوار.۵. ویژگی هر چیز مقاوم در برابر آتش.
-
آتشکار
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که با آتش کار میکند مانند آهنگر، کورهپز، گلخنتاب.۲. کارگری که در کارخانه مٲمور ریختن سوخت در آتشخانه و روشن کردن آن است.
-
آتش وار
فرهنگ فارسی عمید
مانند آتش در بالا گرفتن و افروخته شدن سریع.