کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمامک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آدمک
فرهنگ فارسی عمید
۱. آدم کوچک.۲. پیکر و هیکل کوچک که به شکل آدمی درست کنند.
-
ارمک
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی بوتهای یا درختچهای از خانوادۀ بازدانگان که از آن مادهای دارویی به نام افدرین به دست میآید؛ ریشبز.
-
ارمک
فرهنگ فارسی عمید
نوعی پارچۀ نخی خاکستریرنگ.
-
بادامک
فرهنگ فارسی عمید
نوعی بادام وحشی با میوههای کوچکتر از بادام.
-
بی نمک
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنچه نمک نداشته باشد.۲. [مجاز] کسی که صورت و کردار و رفتارش دلپسند نباشد.
-
پشمک
فرهنگ فارسی عمید
نوعی شیرینی، به شکل تارهای سفید دراز شبیه پشم، که از شکر درست میکنند.
-
پندنامک
فرهنگ فارسی عمید
= پندنامه
-
تخمک
فرهنگ فارسی عمید
یاختۀ جنسی تولیدمثل ماده.
-
جوهرنمک
فرهنگ فارسی عمید
=اسیدکلریدریک
-
چرمک
فرهنگ فارسی عمید
گلولۀ نخ که روی دوک پیچیده شود؛ بادریسۀ دوک.
-
چشمک
فرهنگ فارسی عمید
۱. پلک زدن با یک چشم معمولاً جهت ایما و اشاره.۲. (زیستشناسی) = چشمیزک۳. [مصغرِ چشم] [قدیمی] چشم کوچک.۴. [قدیمی] چشم زیبا: ◻︎ آن خال چو مشکدانه چون است؟ / وآن چشمک آهوانه چون است؟ (نظامی۳: ۵۲۱)، ◻︎ به زلفکژ ولیکن به قدوقامت راست / به تن درست ولیک...
-
حرام نمک
فرهنگ فارسی عمید
نمکبهحرام؛ نمکناشناس؛ ناسپاس؛ حقناشناس.
-
خرمک
فرهنگ فارسی عمید
مهرۀ سیاهوسفید که برای دفع چشمزخم به گردن اطفال ببندند؛ چشمزد: ◻︎ ترسم چشمت رسد که سخت خطیری / چون که نبندند خرمکت به گلو بر (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۶).
-
خمک
فرهنگ فارسی عمید
نوعی دف که چنبر آن از برنج یا روی بود.
-
دارمک
فرهنگ فارسی عمید
نوعی مرو