کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلیمو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب لیمو
فرهنگ فارسی عمید
آبی که از فشردن لیموی ترش میگیرند.
-
آشفته مو
فرهنگ فارسی عمید
کسی که موهای پریشان دارد؛ ژولیدهمو.
-
آمیزه مو
فرهنگ فارسی عمید
دومو؛ دومویه؛ کهل؛ کسی که موهای سیاه و سفید در سر داشته باشد.
-
اخمو
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی کسی که همیشه اخم میکند؛ ترشرو؛ عبوس.
-
اسکیمو
فرهنگ فارسی عمید
۱. هریک از مردمان ساکن جزایر قطب شمال، آلاسکا، و گروئلند.۲. نوعی بستنی
-
بنفشه مو
فرهنگ فارسی عمید
۱. ویژگی آنکه موهای کبودرنگ دارد.۲. آنکه موهای خوشبو به عطر گل بنفشه دارد.
-
پسرعمو
فرهنگ فارسی عمید
پسرعم؛ عموزادۀ مذکر؛ پسربرادر پدر.
-
جوهرلیمو
فرهنگ فارسی عمید
=اسیدسیتریک
-
دومو
فرهنگ فارسی عمید
کسی که موهای سر و صورتش سیاه و سفید باشد.
-
دینامو
فرهنگ فارسی عمید
هر دستگاهی که برای تبدیل انرژی مکانیکی به الکتریسیته و برعکس به کار میرود.
-
رمو
فرهنگ فارسی عمید
= رموک
-
زمو
فرهنگ فارسی عمید
۱. گل؛ گل تر یا خشک.۲. سقفی که با چوب و گل ساخته شود.
-
سپیدمو
فرهنگ فارسی عمید
کسی که موهای سرش سفید باشد؛ موسفید.
-
سفیدمو
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که موهای سرش سفید باشد؛ موسفید.۲. [مجاز] پیر.
-
سمو
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی خودرو که در دشتها و نواحی کوهستانی میروید و خام و پختۀ آن خورده میشود؛ ترۀ دشتی: ◻︎ تا سمو سر برآورید از دشت / گشت زنگارگون همه لب کشت (رودکی: ۵۴۵).