کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
برخفج
فرهنگ فارسی عمید
= بختک: ◻︎ به وصال اندر ایمن بُدم از گشت زمان / تا فراق آمد و بگرفت چو برخفج مرا (آغاجی: شاعران بیدیوان: ۱۹۰حاشیه).
-
بفج
فرهنگ فارسی عمید
آب دهان؛ کف دهان؛ خیو: ◻︎ قی افتد آن را که سر و ریش تو بیند / زآن خلم و زآن بفج چکان بر سر و رویت (شهیدبلخی: شاعران بیدیوان: ۲۸).
-
پفج
فرهنگ فارسی عمید
آب دهان؛ خیو؛ خدو.
-
جنفج
فرهنگ فارسی عمید
=تودری
-
غرفج
فرهنگ فارسی عمید
=بکمون
-
غریفج
فرهنگ فارسی عمید
= غریژنگ
-
غفج
فرهنگ فارسی عمید
۱. آبگیر؛ تالاب.۲. مغاک؛ گودال: ◻︎ به هر تلی بر، از خسته گروهی / به هر غفجی بر، ازفر خسته پنجاه (عنصری: لغتنامه: غفج).۳. شمشیر آبدار.۴. سندان آهنگری.
-
غلفج
فرهنگ فارسی عمید
زنبور؛ زنبور سرخ؛ زنبور عسل: ◻︎ چون ز لب نوشم نمیبخشی بتا / همچو غلفج نیش بر جانم مزن (؟: مجمعالفرس: غلفج).
-
فج
فرهنگ فارسی عمید
= دَرّه
-
فج
فرهنگ فارسی عمید
کسی که لب زیرینش افتاده و فروهشته باشد.
-
کرفج
فرهنگ فارسی عمید
=بکمون
-
لفج
فرهنگ فارسی عمید
لب ستبر، مانند لب شتر: ◻︎ خروشان ز کابل همی رفت زال / فروهشته لفج و برآورده یال (فردوسی: ۱/۲۲۷).
-
نفج
فرهنگ فارسی عمید
کاغذی که بر آن چیزی بنویسند.