کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جخج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بلفرخج
فرهنگ فارسی عمید
= فرخج: ◻︎ ای بلفرخج ساده همیدون همه فرخج / نامت فرخج و کنیت ملعونت بلفرخج (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۷۹).
-
خج
فرهنگ فارسی عمید
= خجیدن
-
فرخج
فرهنگ فارسی عمید
۱. زشت؛ نازیبا.۲. پلید؛ ناپاک: ◻︎ ای بلفرخج ساده همیدون همه فرخج / نامت فرخج و کنیت ملعونت بلفرخج (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۷۹).۳. (اسم) (زیستشناسی) کفل اسب.
-
کلخج
فرهنگ فارسی عمید
چرک؛ ریم؛ وسخ؛ چرک بدن: ◻︎ دست و کف چون پای پیران پر کلخج / ریش پیران زرد از بس دود کخج (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۲).
-
لخج
فرهنگ فارسی عمید
زاج سیاه؛ قلیا؛ اشخار؛ شخار.
-
نخج
فرهنگ فارسی عمید
۱. (زیستشناسی) گیاهی که از آن جارو درست میکنند؛ جارو.۲. حربۀ نوکتیز؛ سیخ.
-
ورخج
فرهنگ فارسی عمید
۱. زشت.۲. بیمقدار؛ پست: ◻︎ دریغ دفتر اشعار ناخوش سردم / که بُد نتیجهٴ طبع ورخج مردارم (سوزنی: مجمعالفرس: ورخج).