کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تگسک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
باسک
فرهنگ فارسی عمید
خمیازه؛ دهندره؛ فاژ؛ فاژه: ◻︎ ای برادر بیار کاسهٴ می / چند باسک زنم ز خواب و خمار (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۴).
-
بسک
فرهنگ فارسی عمید
= بَسَدک
-
بسک
فرهنگ فارسی عمید
= اکلیلالملک
-
بلسک
فرهنگ فارسی عمید
= پرستو
-
بلسک
فرهنگ فارسی عمید
= بلشک
-
پارسک
فرهنگ فارسی عمید
واحد اندازهگیری فواصل کیهانی، برابر با حدود ۲۶/۳ سال نوری.
-
پاسک
فرهنگ فارسی عمید
= باسک
-
پلاسک
فرهنگ فارسی عمید
۱. پلاس کوچک.۲. تکۀ پلاس.
-
تکسک
فرهنگ فارسی عمید
= تکژ
-
تلسک
فرهنگ فارسی عمید
یک خوشۀ کوچک انگور که جزء خوشۀ بزرگ است؛ بتبک؛ پتپک.
-
تماسک
فرهنگ فارسی عمید
۱. به هم چنگ زدن و آویختن.۲. [مجاز] خود را نگه داشتن؛ خویشتنداری کردن.
-
تمسک
فرهنگ فارسی عمید
۱. چنگ زدن و دست انداختن به چیزی.۲. [مجاز] دستاویز ساختن؛ متوسل شدن.۳. (اسم) [منسوخ] سند؛ حجت.
-
تنسک
فرهنگ فارسی عمید
۱. زاهد شدن؛ عابد شدن.۲. پارسایی.
-
جراسک
فرهنگ فارسی عمید
=جرواسک
-
جرواسک
فرهنگ فارسی عمید
=جیرجیرک