کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَخْرُجْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب سنج
فرهنگ فارسی عمید
آلتی برای اندازهگیری وزن مخصوص مایعات؛ هیدرومتر.
-
آبلوج
فرهنگ فارسی عمید
۱. شکر؛ قند سفید: ◻︎ تا آبلوج همچو تبرزد نشد به طعم / تا چون نبات نیست به پیش نظر شکر (پوربهای جامی: لغتنامه: آبلوج).۲. نبات.
-
آتش مزاج
فرهنگ فارسی عمید
۱. سوزاننده.۲. [مجاز] دارای غریزۀ شدید جنسی؛ آتشیمزاج.
-
آتشی مزاج
فرهنگ فارسی عمید
۱. تندخو.۲. دارای غریزۀ شدید جنسی.
-
آخشیج
فرهنگ فارسی عمید
۱. هریک از عناصر چهارگانه (آب، آتش، باد و خاک)؛ عنصر.۲. (صفت) ضد؛ مخالف؛ نقیض: ◻︎ کجا گوهری چیره شد زاین چهار / یکی آخشیجش بر او برگمار (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۱).
-
آذرسنج
فرهنگ فارسی عمید
دستگاهی برای سنجش درجۀ انبساط فلزات و حرارت آتش که بر اساس تغییر رنگ مادۀ دستگاه یا تغییر جریان برق کار میکند؛ حرارتسنج؛ پیرومتر.
-
آرزوسنج
فرهنگ فارسی عمید
آرزومند.
-
آرنج
فرهنگ فارسی عمید
محل اتصال بازو و ساعد از طرف بیرون؛ مفصل میان ساعد و بازو.
-
آغاج
فرهنگ فارسی عمید
۱. درخت.۲. چوب.۳. فرسنگ.
-
آفتاب سنج
فرهنگ فارسی عمید
دستگاهی برای اندازهگیری تابش روزانۀ آفتاب در یک محل.
-
آکج
فرهنگ فارسی عمید
کجک؛ چنگک؛ قلاب آهنی.
-
آکوج
فرهنگ فارسی عمید
= ازگیل
-
آگنج
فرهنگ فارسی عمید
۱. رودۀ گوسفند آکنده از گوشت پخته یا خوراکی دیگر.۲. (صفت) پرکرده؛ انباشته (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جگرآگنج.
-
آلنج
فرهنگ فارسی عمید
آلوچه؛ آلوچۀ جنگلی.
-
آماج
فرهنگ فارسی عمید
۱. نشان؛ نشانه؛ هدف: ◻︎ چو تیر انداختی در روی دشمن / حذر کن کاندر آماجش نشستی (سعدی: ۷۶).۲. جایی که نشانۀ تیر را روی آن قرار بدهند؛ فاصله تیرانداز تا هدف؛ نشانهگاه.۳. تیررس.۴. آلتی آهنی که برزگران با آن زمین را شیار کنند؛ گاوآهن: ◻︎ برکند تیر تو زآن...