کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توخز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اخذ
فرهنگ فارسی عمید
۱. گرفتن؛ ستدن.۲. فراگرفتن؛ آموختن.۳. اقتباس کردن.
-
ثخذ
فرهنگ فارسی عمید
ششمین گروه از مجموعۀ کلمات حروف ابجد. =ابجد
-
خز
فرهنگ فارسی عمید
= خزیدن
-
خز
فرهنگ فارسی عمید
پستانداری کوچک و گوشتخوار، از خانوادۀ سمور، با دم دراز و پرمو و پوست قهوهای یا خاکستری که در زمستان سفید میشود.۲. پوست گرانبهای این جانور که از آن لباس میدوزند.۳. [قدیمی، مجاز] نوعی پارچۀ ابریشمی که گاهی در بافت آن پشم نیز به کار میبردند.
-
فخذ
فرهنگ فارسی عمید
ران.
-
فخذ
فرهنگ فارسی عمید
قبیله.
-
گوش خز
فرهنگ فارسی عمید
= هزارپا
-
مآخذ
فرهنگ فارسی عمید
= مٲخذ
-
ماخذ
فرهنگ فارسی عمید
۱. منبع؛ اصل و ریشه.۲. نوشته یا کتابی که فرد مطلبی را از آن بگیرد.
-
متخذ
فرهنگ فارسی عمید
گرفتهشده.
-
مواخذ
فرهنگ فارسی عمید
کسی که مورد عتاب و بازخواست واقع شود.