کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آشفته عقل
فرهنگ فارسی عمید
۱. مخبط؛ مجنون.۲. پریشانحواس.
-
آغل
فرهنگ فارسی عمید
۱. جایی در کوه یا خانه که برای جا دادن گوسفندان در شب درست کنند.۲. لانۀ مرغ خانگی؛ محلی برای اسکان گوسفند، بز، و سایر دامها.
-
اثقل
فرهنگ فارسی عمید
سنگینتر.
-
اشقاقل
فرهنگ فارسی عمید
= شقاقل
-
اعقل
فرهنگ فارسی عمید
عاقلتر؛ خردمندتر.
-
اقل
فرهنگ فارسی عمید
۱. کمتر؛ اندکتر.۲. کمترین.
-
بغل
فرهنگ فارسی عمید
استر؛ قاطر.
-
بغل
فرهنگ فارسی عمید
۱. پهلو؛ کنار.۲. آغوش؛ بر.〈 بغل زدن: (مصدر متعدی)۱. بغل گرفتن.۲. کسی را دودستی در آغوش کشیدن.〈 بغل کردن: (مصدر متعدی) کسی را در آغوش گرفتن.〈 بغل گشودن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. آغوش باز کردن.۲. دستها را از هم باز کردن برای در آغوش کشیدن ...
-
بقل
فرهنگ فارسی عمید
۱. سبزی.۲. ترهبار.۳. دانه.۴. میوه.۵. آنچه از بذر بروید نه از ریشۀ ثابت.
-
بی عقل
فرهنگ فارسی عمید
بیخرد.
-
تثاقل
فرهنگ فارسی عمید
۱. سنگین شدن.۲. سنگینی.۳. [مجاز] تنبلی
-
تعقل
فرهنگ فارسی عمید
هوش و خرد پیدا کردن و به نیروی عقل به امری پی بردن؛ از روی فکر و خرد به کاری اندیشیدن.
-
تقلقل
فرهنگ فارسی عمید
۱. جنبیدن.۲. سبک شتافتن.۳. در شهرها آمدورفت کردن.
-
تنقل
فرهنگ فارسی عمید
۱. مزه خوردن؛ آجیل خوردن.۲. (اسم) هرگونه آجیل، خشکبار، شیرینی، میوه، و امثال آن.۳. از [قدیمی] جایی به جایی رفتن؛ جابهجا شدن.
-
توغل
فرهنگ فارسی عمید
۱. فرورفتن در امری.۲. مبالغه کردن.۳. تعمق و مطالعۀ بسیار در علم.