کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمطق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تبستغ
فرهنگ فارسی عمید
فصیح: ◻︎ گشتم از یمن مدحت شه دین / در سخن بس تبستغ و شیوا (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۱۹).
-
تتق
فرهنگ فارسی عمید
خیمه، سراپرده، یا چادر بزرگ: ◻︎ وآن تتقهای گوهرآموده / چرمهای دباغتآلوده (نظامی۴: ۶۸۵).
-
تفتق
فرهنگ فارسی عمید
۱. شکافته شدن.۲. گشاده شدن.
-
تق تق
فرهنگ فارسی عمید
صدای به هم خوردن پیاپی دو چیز.
-
تنطق
فرهنگ فارسی عمید
نطق کردن؛ سخن گفتن؛ تکلم.
-
راتق
فرهنگ فارسی عمید
آنکه ادارۀ کاری بهدست اوست.
-
رتق
فرهنگ فارسی عمید
۱. بستن.۲. دوختن.〈 رتقوفتق:۱. بستن و گشودن.۲. [مجاز] اداره کردن.
-
طق
فرهنگ فارسی عمید
صدای خوردن چیزی سخت به چیز دیگر.〈 طقطق: (اسم صوت) ‹تقتق› [قدیمی] صدای پیدرپی بههم خوردن دو چیز سخت.
-
عتق
فرهنگ فارسی عمید
۱. (فقه) آزاد شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی.۲. [قدیمی] بخشش؛ بزرگواری؛ کرم.
-
فاتق
فرهنگ فارسی عمید
شکافنده.
-
فتق
فرهنگ فارسی عمید
۱. (پزشکی) برآمدگیای که در اثر خارج شدن قسمتی از احشا از محل اصلی خود در ناف، کشالۀ ران، و بیضه پیدا میشود.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] هر جای گشاده و فراخ.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] گشادگی.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] شکافتن؛ گشودن.
-
فستق
فرهنگ فارسی عمید
= پسته
-
قاتق
فرهنگ فارسی عمید
چیزی که با نان بخورند مانند ماست، پنیر، و دوغ؛ نانخورش.
-
کتغ
فرهنگ فارسی عمید
= کتخ
-
مستنطق
فرهنگ فارسی عمید
استنطاقکننده؛ بازپرس.