کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تماسخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پاسخ
فرهنگ فارسی عمید
جواب.
-
تفسخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. قطعهقطعه شدن؛ ریزهریزه شدن.۲. زایل شدن موی از پوست.
-
تناسخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. خارج شدن روح از یک کالبد و داخل شدن آن به کالبد دیگر؛ انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدن دیگر.۲. [قدیمی] یکدیگر را نسخ کردن؛ باطل کردن؛ زایل کردن.〈 تناسخ ازمنه: [قدیمی] پیدرپی گذشتن و سپری شدن ازمنه و قرون که انگار هرکدام آنها حکم ماقبل را ...
-
تنسخ
فرهنگ فارسی عمید
هرچیز نفیس و کمیاب.
-
راسخ
فرهنگ فارسی عمید
ثابت؛ برقرار؛ پابرجا؛ استوار؛ پایدار.
-
رسخ
فرهنگ فارسی عمید
انتقال روح از جسم انسان به جسم گیاه یا جماد؛ تناسخ.
-
سخ
فرهنگ فارسی عمید
چرک؛ ریم؛ چرک بدن یا جامه.
-
سخ
فرهنگ فارسی عمید
خوب؛ نیکو؛ خجسته؛ خوش.
-
فراسخ
فرهنگ فارسی عمید
= فرسخ
-
فرسخ
فرهنگ فارسی عمید
واحد اندازهگیری مسافت، تقریباً برابر با ۶ کیلومتر.
-
فسخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. (حقوق) بر هم زدن معامله؛ باطل کردن پیمان یا بیع.۲. [قدیمی] باطل کردن؛ نقض کردن.
-
مسخ
فرهنگ فارسی عمید
تغییرشکلیافته، بهویژه بهشکلحیواندرآمده؛ زشتشده.
-
منتسخ
فرهنگ فارسی عمید
نسخهگرفتهشده.
-
منفسخ
فرهنگ فارسی عمید
فسخشده؛ لغوشده؛ برانداختهشده؛ ازاثرافتاده.
-
موسخ
فرهنگ فارسی عمید
چرکین؛ ریمناک؛ چرکآلود.