کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلهوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب دوغ
فرهنگ فارسی عمید
-
آروغ
فرهنگ فارسی عمید
باد صداداری که از راه گلو بیرون آید؛ رچک؛ آجل: ◻︎همیشه لب مرد بسیارخوار / در آروغ بد باشد از ناگوار (نظامی۵: ۱۰۹۹).
-
آزوق
فرهنگ فارسی عمید
= آذوقه
-
آژوغ
فرهنگ فارسی عمید
= آژغ
-
آسموغ
فرهنگ فارسی عمید
دیوی از پیروان اهریمن که به سخنچینی و دروغ گفتن میپردازد: ◻︎ گفتهاش جملگی دروغ بُوَد / او سخنچین چو آسموغ بُوَد (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۴).
-
آشوغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. غریب؛ بیگانه.۲. مجهول؛ غیرمعروف؛ ناشناس؛ گمنام: ◻︎ چه کنم از جفای دهر که من / هستم آشوغ در میان شما (طرطری: لغتنامه: آشوغ).
-
اروغ
فرهنگ فارسی عمید
خاندان؛ دودمان؛ خانواده؛ خویش؛ تبار.
-
اشوغ
فرهنگ فارسی عمید
= آشوغ
-
افروغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. روشنی؛ روشنایی؛ تابش.۲. پرتو.
-
الجوق
فرهنگ فارسی عمید
= آلاچیق
-
الچوق
فرهنگ فارسی عمید
= آلاچیق
-
باروق
فرهنگ فارسی عمید
= سفیداب
-
بافروغ
فرهنگ فارسی عمید
روشن؛ تابناک.
-
بروق
فرهنگ فارسی عمید
= برق
-
بزوغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. تافتن؛ تابیدن؛ تابان شدن.۲. برآمدن آفتاب.