کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلخی چش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آنچش
فرهنگ فارسی عمید
آنچهاش؛ آنچه او را.
-
پیچش
فرهنگ فارسی عمید
۱. پیچخوردگی؛ پیچیدگی؛ پیچ خوردن.۲. (پزشکی) اسهال یا حالتی شبیه اسهال که در رودهها پدید آید؛ دلپیچه؛ دلپیچا.
-
چاشنی چش
فرهنگ فارسی عمید
= چاشنیگیر
-
چش
فرهنگ فارسی عمید
چه او (آن) را؛ چه چیزش؟.
-
چش
فرهنگ فارسی عمید
=چشم
-
چش
فرهنگ فارسی عمید
۱. =چشیدن۲. چشنده (در ترکیب با کلمه دیگر): تلخیچش؛ نمکچش.۳. (اسم مصدر) چشیدن.
-
شکرچش
فرهنگ فارسی عمید
چیزی شیرین که بهطور نمونه بچشند.
-
هر آنچش
فرهنگ فارسی عمید
هرآنچه او را؛ هرآن چیز که او را: ◻︎ بفرمود تا پهلوان سپاه / بخواهد هرآنچش بباید ز شاه (فردوسی: ۷/۵۰۴).
-
هرچش
فرهنگ فارسی عمید
هرچه او را؛ هرچه آن را: ◻︎ ز پیغام هرچش به دل بود نیز / به گفتار بر نامه بفزود نیز (فردوسی: ۷/۲۵۶).