کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسفل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آفل
فرهنگ فارسی عمید
۱. فرورونده.۲. ناپدیدشونده.۳. غروبکننده.
-
آنوفل
فرهنگ فارسی عمید
= پشه 〈 پشۀ مالاریا
-
اسافل
فرهنگ فارسی عمید
۱. افراد طبقۀ پایین جامعه؛ طبقات پایین.۲. افراد فرومایه.۳. [مجاز] آلت تناسلی.
-
اسفل
فرهنگ فارسی عمید
پایینتر؛ پستتر؛ زیرتر.
-
اطریفل
فرهنگ فارسی عمید
معجونی که از هلیله و بعضی داروهای دیگر درست کنند و در طب قدیم برای تقویت مغز، اعصاب، و معده به کار میرفته.
-
پیره طفل
فرهنگ فارسی عمید
۱. پیر کمعقل که رفتارش مانند کودکان باشد.۲. طفلی که چهرۀ چروکیده مانند چهرۀ پیران داشته باشد.
-
تحفل
فرهنگ فارسی عمید
بسیار شدن اهل مجلس؛ پر شدن مجلس از مردم.
-
تسفل
فرهنگ فارسی عمید
۱. فرود آمدن؛ به نشیب درآمدن.۲. پست شدن.
-
تطفل
فرهنگ فارسی عمید
۱. طفیلی شدن؛ ناخوانده به مهمانی رفتن.۲. حالت کودکان به خود گرفتن.
-
تغافل
فرهنگ فارسی عمید
۱. خود را به غفلت زدن؛ خود را غافل وانمود کردن؛ چشمپوشی کردن و نادیده انگاشتن و اظهار بیخبری کردن.۲. غفلت ورزیدن.
-
تفل
فرهنگ فارسی عمید
تف انداختن.
-
تفل
فرهنگ فارسی عمید
بزاق؛ آبدهان.
-
تکفل
فرهنگ فارسی عمید
۱. کفایت کردن.۲. کفیل شدن؛ متعهّد شدن؛ بهعهده گرفتن؛ عهدهدار امری یا کاری شدن.
-
ثفل
فرهنگ فارسی عمید
تفاله.
-
جحافل
فرهنگ فارسی عمید
= جحفل