کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترخم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اخم
فرهنگ فارسی عمید
۱. چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت، یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو میافتد.۲. ترشرویی.〈 اخم کردن: (مصدر لازم) چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت، یا فکر کردن.〈 اخموتخم: [عامیانه] خشم همراه با ترشرویی.
-
افخم
فرهنگ فارسی عمید
۱. بزرگوارتر.۲. بزرگقدرتر؛ گرانمایهتر؛ بلندپایهتر.
-
بادتخم
فرهنگ فارسی عمید
= بادیان
-
بداخم
فرهنگ فارسی عمید
اخمو؛ ترشرو؛ بدخو؛ عبوس.
-
بفخم
فرهنگ فارسی عمید
۱. بسیار؛ زیاد؛ فراوان: ◻︎ بدان ماند بنفشه بر لب جوی / که بر آتش نهی گوگرد بفخم (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۳).۲. (اسم) پارچهای که نثارچینان با آن نثار جمع کنند: ◻︎ از گهر گرد کردن بفخم / نه شکر چید هیچکس نه درم (عنصری: ۳۶۸).
-
بلخم
فرهنگ فارسی عمید
= فلاخن
-
پاکیزه تخم
فرهنگ فارسی عمید
پاکنژاد؛ پاکزاد؛ از نسل پاک.
-
پخم
فرهنگ فارسی عمید
۱. چادری که هنگام تکان دادن درخت میوهدار زیر آن میگیرند تا میوهها در آن بریزد.۲. چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند میکنند تا آنچه نثار میشود در آن بریزد.
-
پرخم
فرهنگ فارسی عمید
پرشکن؛ پرپیچوتاب: زلف پرخم.
-
پشت خم
فرهنگ فارسی عمید
آنکه پشت خود را خم کرده یا غوز درآورده؛ خمیدهپشت؛ گوژپشت.〈 پشتخمپشتخم: نوعی راه رفتن با پشت خمیده برای پنهان بودن از چشم دیگران.
-
پلخم
فرهنگ فارسی عمید
= فلاخن
-
پنبه تخم
فرهنگ فارسی عمید
= پنبهدانه
-
تخم
فرهنگ فارسی عمید
۱. دانه.۲. دانۀ گیاه؛ بذر.۳. بیضۀ مرغ.۴. خایۀ انسان یا حیوان.۵. نطفه.〈 تخم لق: تخممرغی که زرده و سفیدۀ آن مخلوط شده باشد.
-
تخم
فرهنگ فارسی عمید
= پخم
-
تراخم
فرهنگ فارسی عمید
بیماری عفونی ملتحمه و قرنیه چشم که بهوسیلۀ میکروب مخصوصی سرایت میکند و عوارض آن عبارت است از تورم پردۀ چشم و بروز جوشها یا دانههای درشت در طرف داخل پلک و خارج شدن چرک.