کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلانوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آجیل فروش
فرهنگ فارسی عمید
فروشندۀ آجیل؛ کسی که آجیل درست میکند یا آجیل میفروشد.
-
آشفته هوش
فرهنگ فارسی عمید
پریشانحواس: ◻︎ بدو گفتم ای یار آشفتههوش / شگفت آمد این داستانم به گوش (سعدی۱: ۱۵۹).
-
آغوش
فرهنگ فارسی عمید
بغل؛ بر؛ سینه.〈 در آغوش گرفتن: (مصدر متعدی) کسی را در بغل گرفتن و دو دست را دایرهوار دور تنۀ او فراهم آوردن و او را به سینه چسباندن؛ به آغوش کشیدن.
-
آغوش
فرهنگ فارسی عمید
۱. غلام: ◻︎ مگر نیکبختت فراموش شد / چو دستت در آغوش «آغوش» شد (سعدی۱: ۱۷۵).۲. [مجاز] بنده: ◻︎ ای خواجهٴ ارسلان و آغوش / فرماندهِ خود مکن فراموش (سعدی: ۱۶۰).
-
آگنده گوش
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنکه گوش شنوا ندارد؛ کر.۲. کسی که به پند و اندرز گوش ندهد؛ اندرزناپذیر: ◻︎ پریشیدهعقل و پراگندههوش / ز قول نصیحتگر آگندهگوش (سعدی۱: ۱۰۳).
-
آگوش
فرهنگ فارسی عمید
= آغوش۱
-
آهن پوش
فرهنگ فارسی عمید
کسی که جوشن یا خفتان آهنین بر تن کرده؛ آهنپوشیده.
-
اخروش
فرهنگ فارسی عمید
شور و غوغا.
-
ارزان فروش
فرهنگ فارسی عمید
کسی که چیزی را به بهای ارزان میفروشد.
-
ازرق پوش
فرهنگ فارسی عمید
۱. صوفی: ◻︎ پیر گلرنگ من اندر حق ازرقپوشان / رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود (حافظ: ۴۱۴).۲. مکار؛ حیلهگر.
-
اسپیوش
فرهنگ فارسی عمید
= اسفرزه
-
اسروش
فرهنگ فارسی عمید
= سروش
-
اسفیوش
فرهنگ فارسی عمید
= اسفرزه
-
انداوش
فرهنگ فارسی عمید
= انداییدن
-
اندرزنیوش
فرهنگ فارسی عمید
کسی که به نصیحت دیگری گوش دهد و عمل کند؛ اندرزشنونده؛ پندنیوش؛ پندشنو؛ اندرزپذیر.