کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلاموجب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اعجب
فرهنگ فارسی عمید
عجیبتر؛ شگفتآورتر؛ بهشگفتآورندهتر.
-
اوجب
فرهنگ فارسی عمید
واجبترین؛ لازمترین.
-
بلعجب
فرهنگ فارسی عمید
۱. پرشگفتی؛ بسیارعجیب؛ بسیارشگفتآور.۲. (اسم، صفت) آنکه کارهای شگفتانگیز بکند؛ شعبدهباز: ◻︎ ز بس صورت که پیدا کرد و بنمود / تو گفتی چرخ آن شب بلعجب بود (فخرالدیناسعد: ۷۸).
-
بوالعجب
فرهنگ فارسی عمید
۱. هر چیز عجیبوغریب.۲. (اسم، صفت) کسی که کارهای شگفت بکند؛ شعبدهباز. Δ گویا دراصل کنیهای بوده برای کسی که چشمبندی و تردستی و شعبده میکرده.
-
به واجب
فرهنگ فارسی عمید
۱. بهطور واجب و لازم.۲. چنانکهباید: ◻︎ من ذات تو را بهواجبی کی دانم / دانندۀ ذات تو بهجز ذات تو نیست (منسوب به خیام: لغتنامه: واجب).
-
تحجب
فرهنگ فارسی عمید
در پرده شدن.
-
تعجب
فرهنگ فارسی عمید
به شگفت آمدن؛ شگفت داشتن؛ شگفتی نمودن.
-
جب
فرهنگ فارسی عمید
در عروض، ساقط کردن دو سبب خفیف از آخر مفاعیلن که مفا باقی بماند و نقل به فعل شود و آن را مجبوب گویند.
-
حاجب
فرهنگ فارسی عمید
۱. دربان پادشاه و امیر؛ پردهدار.۲. مانع؛ حائل.۳. (اسم) آنچه مانع دیدن چیزی شود.۴. (اسم) (ادبی) در بدیع، کلمهای که پیش از قافیۀ اصلی تکرار میشود، مانند کلمۀ «یار» در این شعر: هرچند رسد هر نفس از یار غمی / باید نشود رنجه دل از یار دمی، و یا «ﻤﺎن دار...
-
حجب
فرهنگ فارسی عمید
منع کردن وارث از ارث بهواسطۀ وجود وارث دیگر، چنانکه نوه با بودن فرزند ارث نمیبَرَد.〈 حجب حرمان: (فقه) حَجبی که در آن، وارث از تمام ارث منع شود.〈 حجب نقصان: (فقه) حَجبی که در آن، وارث از قسمتی از ارث منع شود.
-
حجب
فرهنگ فارسی عمید
شرم؛ حیا.
-
حجب
فرهنگ فارسی عمید
= حجاب
-
رجب
فرهنگ فارسی عمید
ماه هفتم از سال هجری قمری بعد از جمادیالآخر و پیش از شعبان؛ رجبالمرجب.
-
عجب
فرهنگ فارسی عمید
۱. هنگام اظهار شگفتی به کار میرود: عجب خدایی دارد.۲. شگفتانگیز؛ عجیب.
-
عجب
فرهنگ فارسی عمید
خودبینی؛ خودپسندی؛ کبر و گردنکشی.