کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزرگ پا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آتش پا
فرهنگ فارسی عمید
۱. تندرو؛ تیزرو.۲. بیقرار؛ بیآرام.
-
آهوپا
فرهنگ فارسی عمید
۱. تندرو؛ تیزرفتار؛ آنکه مانند آهو بدود و فرار کند.۲. (اسم) ‹آهوپای، پاآهو› نوعی گچبری برجسته در سقف یا دیوار خانه؛ مقرنس.۳. خانۀ ششگوشه؛ خانۀ ششضلعی: ◻︎ ای همایونبنای آهوپای / آهویی نانهاده در تو خدای (ابوالفرج رونی: ۱۵۰).
-
ازارپا
فرهنگ فارسی عمید
شلوار؛ تنبان: ◻︎ چون کبک آنکه موزه ندارد هرآینه / در پای میکشد چو کبوتر ازارپای (کمالالدین اسماعیل:۱۲۲).
-
انگوپا
فرهنگ فارسی عمید
= کاسنی
-
انوپا
فرهنگ فارسی عمید
= کاسنی
-
بادپا
فرهنگ فارسی عمید
تندرو؛ تیزرفتار؛ تیزتک. Δ بیشتر دربارۀ اسب گفته میشود: ◻︎ سمند بادپای از تگ فروماند / شتربان همچنان آهسته میراند (سعدی: ۱۷۶).
-
بی پا
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مجاز] بیاصل؛ بیاساس.۲. [قدیمی، مجاز] بیثبات؛ ضعیف.
-
بی دست وپا
فرهنگ فارسی عمید
۱. انسان یا حیوان که دستوپایش معیوب و ازکارافتاده باشد.۲. [مجاز] آدم زبون و عاجز.۳. [مجاز] بیعرضه.
-
بی سروپا
فرهنگ فارسی عمید
۱. پست؛ فرومایه.۲. درمانده؛ ناتوان.۳. بیسروته.
-
پا
فرهنگ فارسی عمید
۱. عضوی از بدن انسان و حیوان که با آن راه میرود.۲. قسمت زیرین این عضو در انسان، از مچ تا سرانگشتان: ◻︎ ای تو را خاری به پا نشکسته کی دانی که چیست؟ / جان شیرانی که شمشیر بلا بر سر خورند (امیرخسرو: ۳۱۹).۳. [مجاز] قسمت زیرین و پایین چیزی: پای خم، پای د...
-
پا
فرهنگ فارسی عمید
۱. = پاییدن۲. پاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دیرپا.
-
پابه پا
فرهنگ فارسی عمید
۱. قدمبهقدم.۲. [مجاز] برابر.۳. [مجاز] همراه.〈 پابهپا بردن: (مصدر متعدی) دست کسی را گرفتن و او را با خود راه بردن.〈 پابهپا کردن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. اینپا و آنپا کردن.۲. [مجاز] مسامحه کردن.۳. [مجاز] مردد بودن؛ درنگ کردن در کاری یا ...
-
پاپا
فرهنگ فارسی عمید
عنوان کودکانه به پدر.
-
پرپا
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی کبوتری که در پاهای او نیز پر روییده باشد.
-
پرپا
فرهنگ فارسی عمید
= خرخاکی