کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالبان چی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آخورچی
فرهنگ فارسی عمید
کسی که در طویله اسبها را پرستاری میکند و خوراک آنها را میدهد؛ مهتر.
-
اچی
فرهنگ فارسی عمید
برادر بزرگ: ◻︎ دلو چه یا حبل چه یا چرخ چی / این مثال بس رکیک است ای اچی (مولوی: ۱۱۰۶).
-
اختاچی
فرهنگ فارسی عمید
= اختهچی
-
اخته چی
فرهنگ فارسی عمید
کسی که کارش اخته کردن حیوانات است.
-
ارابه چی
فرهنگ فارسی عمید
= ارابهران
-
ایاغ چی
فرهنگ فارسی عمید
در دورۀ مغول، جامدار و ساقی مخصوص سلطان.
-
ایلچی
فرهنگ فارسی عمید
۱. [منسوخ] سفیر؛ فرستادۀ مخصوص.۲. [قدیمی] دورۀ ایلخانان و صفویه و قاجاریه، مٲموری که برای انجام دادن امور دیوانی سفر میکرد.
-
باسمه چی
فرهنگ فارسی عمید
کارگر چاپخانه که اوراق را چاپ میکند؛ چاپچی.
-
باشماقچی
فرهنگ فارسی عمید
کفشدار.
-
بالابانچی
فرهنگ فارسی عمید
نوازندۀ بالابان.
-
باورچی
فرهنگ فارسی عمید
آشپز؛ طباخ؛ سفرهدار؛ خوالیگر؛ چاشنیگیر.
-
بلوچی
فرهنگ فارسی عمید
۱. مربوط به بلوچ: لباس بلوچی.۲. از مردم بلوچ.۳. (اسم) زبانی از شاخۀ زبانهای هندوایرانی که در بلوچستان رایج است.
-
بیتکچی
فرهنگ فارسی عمید
در دورۀ ایلخانان مغول، مٲمور وصول مالیات.
-
پستچی
فرهنگ فارسی عمید
مٲمور پُستخانه؛ نامهرسان.
-
پلچی
فرهنگ فارسی عمید
خرمهره.