کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بار کردن مجدد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تبدد
فرهنگ فارسی عمید
۱. متفرق شدن.۲. پریشان شدن.
-
تجدد
فرهنگ فارسی عمید
۱. به نویی و تازگی گراییدن؛ نو شدن.۲. [قدیمی] تغییر شکل.
-
تردد
فرهنگ فارسی عمید
۱. آمدوشد کردن.۲. [قدیمی] دودل شدن؛ دودله بودن.۳. [قدیمی] اسهال.
-
تشدد
فرهنگ فارسی عمید
۱. سخت شدن.۲. سختی کردن؛ درشتی کردن.
-
تعدد
فرهنگ فارسی عمید
متعدد شدن؛ زیاد شدن عدد؛ بر شمارۀ چیزی افزوده شدن.
-
تمدد
فرهنگ فارسی عمید
۱. کشیده شدن؛ دراز شدن.۲. دراز کشیدن.
-
تودد
فرهنگ فارسی عمید
دوستی؛ محبّت.
-
دد
فرهنگ فارسی عمید
جانور درنده مانند شیر، پلنگ، و گرگ: ◻︎ نه هر آدمیزاده از دد بِه است / که دد زآدمیزادۀ بد بِه است (سعدی۲: ۶۲).
-
صدد
فرهنگ فارسی عمید
قصد.〈 در صدد بودن (برآمدن): قصد داشتن.
-
عدد
فرهنگ فارسی عمید
۱. (ریاضی) کلمهای که شماره را بیان میکند.۲. شماره؛ تعداد.۳. [عامیانه، مجاز] کسی که بتوان به او توجه یا اعتنا کرد؛ فرد مهم: تو پیش او عددی نیستی.= عدد صحیح: (ریاضی) عدد اصلی؛ هر یک از عددهای ۴، ۳، ۲، ۱، و...= عدد ترتیبی: (ریاضی) نشاندهندۀ مرتبۀ یک ...
-
عدد
فرهنگ فارسی عمید
= عدت
-
غدد
فرهنگ فارسی عمید
= غده
-
مبدد
فرهنگ فارسی عمید
پراکنده؛ متفرق؛ پریشان.
-
متبدد
فرهنگ فارسی عمید
متفرق؛ پریشان.
-
متجدد
فرهنگ فارسی عمید
کسی که آدابورسوم تازه را کسب کرده باشد؛ پیرو شیوههای نوین زندگی؛ نوگرا.