کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باد ساحلسو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اسو
فرهنگ فارسی عمید
بدتر؛ بتر؛ زشتتر.
-
برون سو
فرهنگ فارسی عمید
طرف بیرون چیزی؛ جهت خارجی چیزی.
-
بیرون سو
فرهنگ فارسی عمید
= برونسو
-
پرسو
فرهنگ فارسی عمید
۱. پرنور؛ پرروشنایی.۲. [مجاز] دارای قدرت بینایی زیاد.
-
ترسو
فرهنگ فارسی عمید
کسی که از هرچیزی بترسد و بیهوده دچار ترس و بیم شود؛ کمجرئت؛ کمدل.
-
تسو
فرهنگ فارسی عمید
۱. یک قسمت از ۲۴ قسمت شبانهروز؛ یک ساعت.۲. یک قسمت از ۲۴ قسمت چوب گز بزازان.۳. یک قسمت کوچک از چیزی.
-
جاکسو
فرهنگ فارسی عمید
=چاکسو
-
چارسو
فرهنگ فارسی عمید
= چهارسو: ◻︎ در این چارسو هیچ هنگامه نیست / که کیسهبُر مرد خودکامه نیست (نظامی۵: ۷۸۲)، ◻︎ نباشد سپاه تو هم پایدار / چو برخیزد از چارسو کارزار (فردوسی: ۸/۳۵۸).
-
چاکسو
فرهنگ فارسی عمید
دانهای ریز و سیاه به اندازۀ دانۀ به که در طب قدیم جزء داروهای چشم به کار میرفته.
-
چهارسو
فرهنگ فارسی عمید
۱. چهارطرف؛ چهارجانب؛ چهارسمت؛ جهات چهارگانه.۲. [مجاز] دنیا.۳. (اسم، صفت) نوعی پیچگوشتی با سری متقاطع.۴. [مجاز] چهارراه میان بازار؛ محلی که چهار بازار از آن منشعب میشود.۵. [قدیمی] چهارراه.۶. [قدیمی، مجاز] همهجا.۷. (صفت) [قدیمی] چهارضلعی.۸. (صفت) ...
-
درون سو
فرهنگ فارسی عمید
سمت درونی چیزی؛ طرف درون چیزی یا جایی؛ جهت داخلی.
-
راسو
فرهنگ فارسی عمید
پستانداری کوچک با پوستی به رنگ قهوهای مایل به قرمز، دست و پای کوتاه، و پوزۀ دراز که هنگام احساس خطر بوی ناخوشایندی از خود متصاعد میکند؛ موشخرما.
-
زبرسو
فرهنگ فارسی عمید
۱. سوی بالا؛ سمت بالا.۲. قسمت بالایی چیزی.
-
سو
فرهنگ فارسی عمید
۱. طرف؛ جانب؛ کنار.۲. [قدیمی] نزد.
-
سو
فرهنگ فارسی عمید
روشنایی.