کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انجک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابرنجک
فرهنگ فارسی عمید
برق؛ رعدوبرق؛ صاعقه: ◻︎ صحرای بینبات پر از خشکی / گویی که سوختهست به ابرنجک (دقیقی: ۱۰۳).
-
ارتجک
فرهنگ فارسی عمید
برق آسمانی؛ رعدوبرق: ◻︎ شه نشسته به پشت فیل چو ابر / انکره زر چو ارتجک در دست (فریدالدین احول: مجمعالفرس: ارتجک).
-
برفنجک
فرهنگ فارسی عمید
= بختک
-
بلکنجک
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی هرچیز عجیب و خندهدار: ◻︎ ای صورت تو چو صورت کاونجک / هستی تو به چشم هرکسی بلکنجک (شهیدبلخی: مجمعالفرس: بلکنجک).
-
بنجک
فرهنگ فارسی عمید
پنبۀ زدهشده و گلولهکردهشده؛ غنده.
-
بولنجک
فرهنگ فارسی عمید
= بلکنجک
-
بیجک
فرهنگ فارسی عمید
برگهای که فروشنده، نوع و مقدار کالا را در آن مینویسد و برای خریدار میفرستد که از روی آن کالا را تحویل بگیرد و رسید بدهد.
-
پنجک
فرهنگ فارسی عمید
= بهیزک
-
پنجک
فرهنگ فارسی عمید
پنبۀ زدهشده که گلوله کرده باشند برای رشتن؛ گلولۀ پنبۀ زدهشده؛ غنده؛ پاغند.
-
جک
فرهنگ فارسی عمید
۱. دستگاه کوچک اهرمی که برای بالا بردن و بالا نگاهداشتن چیزهای سنگین از قبیل ماشینها و اتومبیلها هنگام تعمیر یا عوض کردن ادوات آنها در زیر ماشین میزنند.۲. وسیلهای در موتورسیکلت و دوچرخه برای ایستاده نگهداشتن آن در هنگام توقف.
-
جک
فرهنگ فارسی عمید
چوبی که با آن دوغ یا ماست را به هم بزنند تا مسکه از آن جدا شود.
-
جک
فرهنگ فارسی عمید
=چِک۱
-
خجک
فرهنگ فارسی عمید
نقطه؛ خال.
-
خنجک
فرهنگ فارسی عمید
= خارخسک: ◻︎ نباشد بس عجب از بختم ار عود / شود در دست من مانند خنجک (ابوالمؤید: شاعران بیدیوان: ۶۰).
-
خنجک
فرهنگ فارسی عمید
= بَنه