کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انتهک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آهک
فرهنگ فارسی عمید
جسمی جامد و سفید و جذبکنندۀ رطوبت که از پختن سنگ آهک در کورههای مخصوص در حرارت ۱۰۰۰ درجۀ سانتیگراد به دست میآید. در کارهای ساختمانی، صابونپزی، قندسازی، دباغی و ساختن پتاس و سود به کار میرود؛ اکسیدکلسیم.
-
باهک
فرهنگ فارسی عمید
۱. شکنجه؛ آزار: ◻︎دلمان چو آب بادی، تنمان بهار بادی / از بیم چشم حاسد، کش کرده باد باهک (ابوشعیب: شاعران بیدیوان: ۱۶۶).۲. مردمک چشم.
-
بهک
فرهنگ فارسی عمید
= بهق
-
پاهک
فرهنگ فارسی عمید
= باهک
-
تهک
فرهنگ فارسی عمید
۱. تهی؛ خالی؛ عاری.۲. برهنه؛ لخت: ◻︎ ای ز همه مردمی تهی و تهک / مردم نزدیک تو چرا پاید (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۵).
-
تهک
فرهنگ فارسی عمید
۱. خاک.۲. گرد؛ غبار.۳. زمین.
-
چاهک
فرهنگ فارسی عمید
چاه کوچک؛ چاه کمعمق؛ گودال چاهمانند؛ چاهچه؛ چاهه.
-
حک
فرهنگ فارسی عمید
تراشیدن نقش یا نوشتهای بر روی جسمی سخت.
-
خارمهک
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی که در زمینهای سنگلاخ میروید و در طب سنتی از آن برای شکستهبندی استفاده میکردند.
-
خروهک
فرهنگ فارسی عمید
= مرجان
-
روبهک
فرهنگ فارسی عمید
روباه کوچک؛ بچۀ روباه: ◻︎ ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش / با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش (سعدی۲: ۴۷۶).
-
زهک
فرهنگ فارسی عمید
آغوز؛ فله؛ نخستین شیر گاو یا گوسفند پس از زاییدن.
-
سه کوهک
فرهنگ فارسی عمید
= خارخسک
-
سیاهک
فرهنگ فارسی عمید
۱. (کشاورزی) نوعی آفت قارچی غلات که بیشتر در گندم و جو بروز میکند و خوشه و دانه را به گردی سیاهرنگ تبدیل میکند؛ قرهجه.۲. (صفت) [قدیمی] سیاهرو؛ سیاهچهره.
-
سیهک
فرهنگ فارسی عمید
= سیاهک