کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الدگز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب گز
فرهنگ فارسی عمید
آسیبدیده در آب (میوه).
-
چوب گز
فرهنگ فارسی عمید
چوبی باریک به اندازۀ نیمگز یا ۸ گره که با آن پارچه را ذرع میکنند.
-
زبان گز
فرهنگ فارسی عمید
هر چیز تندوتیز یا بسیارشیرین که وقت خوردن زبان را میگزد.
-
شبگز
فرهنگ فارسی عمید
جانوری که شب انسان را بگزد؛ ساس؛ کنه.
-
شورگز
فرهنگ فارسی عمید
نوعی درخت گز که معمولاً در شورهزار میروید.
-
شوره گز
فرهنگ فارسی عمید
= شورگز
-
عرق گز
فرهنگ فارسی عمید
= عرقجوش
-
غریب گز
فرهنگ فارسی عمید
۱. [عامیانه] نوعی کنه که غریبهها را میگزد ولی بومیان نسبت به آن ایمنی یافتهاند.۲. (صفت فاعلی) [مجاز] ویژگی آنکه غریبان را آزار و اذیت میکند.
-
گز
فرهنگ فارسی عمید
۱. (زیستشناسی) درختی کوتاه و بوتهمانند با خوشههای گل سفید یا سرخرنگ و برگهای ریز که از ساقۀ آن گزانگبین گرفته میشود و چوب آن برای سوختن استفاده میشود.۲. نوعی شیرینی که با شیرۀ گز، شکر و سفیدۀ تخممرغ درست میکنند و لای آن مغز پسته یا بادام می...
-
گز
فرهنگ فارسی عمید
واحد اندازهگیری طول برابر با ۱۶ گره.〈 گز کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] اندازه کردن پارچه یا زمین با گز؛ ذرع کردن.
-
گز
فرهنگ فارسی عمید
گس؛ زمخت: ◻︎ چند پختی تلخ و تیز و شور گز / این یکیبار امتحان شیرین بپز (مولوی: ۷۵۹).
-
گز
فرهنگ فارسی عمید
۱. = گَزیدن۲. گزنده (در ترکیب با کلمه دیگر): غریبگز.
-
هرگز
فرهنگ فارسی عمید
۱. هیچوقت؛ هیچگاه؛ ابداً.۲. [قدیمی] گاهی؛ وقتی.۳. [قدیمی] همیشه؛ دائم.