کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابروفراخی
فرهنگ فارسی عمید
گشادهرویی؛ خوشرویی؛ خوشخویی.
-
اخی
فرهنگ فارسی عمید
عنوانی برای هریک از اعضای فرقههای عیاران و جوانمردان.
-
استاخی
فرهنگ فارسی عمید
= گستاخی
-
اواخی
فرهنگ فارسی عمید
= اخیه
-
ایلخی
فرهنگ فارسی عمید
۱. چهارپایانی که آنها را برای چریدن در صحرا رها کرده باشند.۲. رمۀ اسب.
-
برخی
فرهنگ فارسی عمید
۱. بعضی.۲. (اسم) پارهای؛ قسمتی.
-
برخی
فرهنگ فارسی عمید
قربانی؛ فدایی.
-
بلخی
فرهنگ فارسی عمید
۱. مربوط به بلخ.۲. از مردم بلخ.
-
بیستاخی
فرهنگ فارسی عمید
گستاخی: ◻︎ بسیار شد این سخن فراخی / ز اندازه گذشت بیستاخی (امیرخسرو: مجمعالفرس: بیستاخ).
-
پی فراخی
فرهنگ فارسی عمید
تندروی؛ افراط.
-
تراخی
فرهنگ فارسی عمید
۱. درنگ کردن.۲. درنگ و سستی.
-
تلخی
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مقابلِ شیرینی] یکی از چهار طعم اصلی که ناگوار است، مانند طعم لیموشیرینی که چند دقیقه در مجاورت هوا قرار بگیرد.۲. (حاصل مصدر) [مجاز] تلخ و دشوار بودن: تلخی زندگی.۳. [مجاز] سختی و بدی زندگانی.۴. (حاصل مصدر) [عامیانه، مجاز] ترشرو بودن؛ بدخلق بودن.۵...
-
چرخی
فرهنگ فارسی عمید
۱. گِرد؛ مانند چرخ.۲. (اسم، صفت نسبی) فروشندهای که کالاهایش بر روی چرخ دستی قرار دارد.۳. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] کسی که در سماع به دور خود میچرخد.۴. ویژگی چیزی که با چرخ تراش داده و صاف و صیقلی شده باشد، مانند ظرفهای مسی و برنجی.۵. [قدیمی] نوعی اط...
-
خی
فرهنگ فارسی عمید
= خیک
-
دوزخی
فرهنگ فارسی عمید
گناهکاری که روز قیامت در دوزخ جا دارد؛ جهنمی.